کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاجات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاجات
لغتنامه دهخدا
حاجات . (ع اِ) ج حاجت . - قاضی الحاجات ؛ برآورنده ٔ نیازها. یکی از اسماء صفات باری عزاسمه « : گفت [ دمنه ] بر درگاه ملک مقیم شده ام و آن را قبله ٔ حاجات و مقصد امید ساخته ».
-
واژههای مشابه
-
قاضی حاجات
لغتنامه دهخدا
قاضی حاجات . [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قاضی الحاجات . آنچه حاجت ها برآورد : ای زر تو خدا نه ای ولیکن بخداستار عیوب و قاضی حاجاتی . || (اِخ ) قاضی الحاجات . یکی از نامهای خدا : حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریزحاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم ....
-
بنه حاجات
لغتنامه دهخدا
بنه حاجات . [ ب ُ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بلوک شرقی که در بخش مرکزی شهرستان دزفول واقع شده است . و دارای 200 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
واژههای همآوا
-
هاجعة
لغتنامه دهخدا
هاجعة. [ ج ِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث هاجع. بشب خوابنده . ج ، هُجَّع، هجوع ، هواجع. جج ، هواجعات . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
قبله ٔ حاجت
لغتنامه دهخدا
قبله ٔ حاجت . [ ق ِ ل َ / ل ِ ی ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبله ٔ حاجات . آنکه حاجتمندان بدو روی آورند و قضای حاجت خود از او خواهند : خسروان قبله ٔ حاجات جهانند ولی سببش بندگی حضرت درویشان است .حافظ.
-
عرض بیگی
لغتنامه دهخدا
عرض بیگی . [ ع َ ب َ ] (اِمرکب ) کسی که سؤال و حاجات مردم را به عرض پادشاه رساند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء).
-
قعودة
لغتنامه دهخدا
قعودة. [ ق َ دَ ] (ع اِ) شتری که شبان برای حاجات خود نگاه دارد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خرمابن . (اقرب الموارد).
-
قاضی الحاجات
لغتنامه دهخدا
قاضی الحاجات . [ ضِل ْ ] (ع ص مرکب ) برآورنده ٔ نیازها. || (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . رجوع به قاضی حاجات شود.
-
مقتعد
لغتنامه دهخدا
مقتعد. [ م ُ ت َ ع َ ] (ع ص ) شتری که شبان برای حاجات خود نگاه می دارد. (ناظم الاطباء).
-
حافات
لغتنامه دهخدا
حافات . (ع اِ) ج ِ حافة. کناره های رود. (مهذب الاسماء). || اطراف و جوانب . || حاجات .
-
اوطار
لغتنامه دهخدا
اوطار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَطَر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). حاجات . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به وطر شود.
-
غاضر
لغتنامه دهخدا
غاضر. [ ض ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غضر. شتاب آینده در حاجات خود و صلح کننده ٔ در آن . || پوست نیکو پیراسته . (منتهی الارب ). || به پگاه رونده در طلب کارها و حوائج خود. (از قطر المحیط).