کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جیلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جیلی
لغتنامه دهخدا
جیلی . (ص نسبی )منسوب به جیل . معرب گیلی . گیلانی . (انساب سمعانی ).
-
واژههای مشابه
-
علی جیلی
لغتنامه دهخدا
علی جیلی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمد خلیلی زیدی جیلی . رجوع به علی خلیلی شود.
-
علی جیلی
لغتنامه دهخدا
علی جیلی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن مکی بن عیسی بن حسن بن عیسی شامی عاملی جیلی ، ملقّب به نجیب الدین و مشهور به ابن مکی . رجوع به علی شامی شود.
-
عبدالکریم جیلی
لغتنامه دهخدا
عبدالکریم جیلی . [ ع َ دُل ْ ک َ م ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ، سبط عبدالقادر الجیلانی از علماء متصوف است . از تألیفات اوست : الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل . الناموس الاعظم . وی به سال 826 هَ . هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
ابراهیم جیلی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم جیلی . [ اِ م ِ ] (اِخ ) یاابراهیم گیلانی . نام یکی از عرفای قرن چهارم هجری .
-
آلوی جیلی
لغتنامه دهخدا
آلوی جیلی . [ ی ِ جی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آلوچه . گوجه گیلانی . آلوی گیلی .
-
رفیعالدین جیلی
لغتنامه دهخدا
رفیعالدین جیلی . [ رَ عُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) ابوحامد عبدالعزیزبن عبدالواحد، یکی از بزرگترین اطبا و حکمای اسلام و از مردم فیلمان بود که قصبه ای از توابع گیلان است . در فقه ید طولی داشت و در دمشق بتدریس فقه وحکمت مشغول بود و بعد سمت قاضی بعلبک و پس از آن...
-
ابن ترک جیلی
لغتنامه دهخدا
ابن ترک جیلی . [ اِ ن ُ ت ُ ک ِ ] (اِخ ) ابوالفضل عبدالحمیدبن واسع حاسب . او را تألیفات چند است در علم حساب از جمله کتاب الجامع فی الحساب . کتاب نوادر الحساب و خواص الاعداد. کنیت دیگر او ابومحمد است . (قفطی ).
-
جستوجو در متن
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ] (اِخ ) ابن ترک جیلی . رجوع به ابن ترک جیلی شود.
-
علی زیدی
لغتنامه دهخدا
علی زیدی . [ ع َ ی ِ زَ ] (اِخ ) ابن محمد خلیلی زیدی جیلی . رجوع به علی خلیلی شود.
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) کوشیاربن لبان جیلی منجم . رجوع به کوشیار ابوالحسن کیا... شود.
-
ابوالمعالی
لغتنامه دهخدا
ابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ ) شیذله ٔ فقیه و واعظ جیلی عزیزی بن عبدالملک بن منصور. رجوع به شیذله ... شود.
-
صائن الدین
لغتنامه دهخدا
صائن الدین . [ ءِ نُدْ دی ] (اِخ ) عبدالعزیزبن عبدالکریم جیلی . رجوع به عبدالعزیز... شود.