کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جیقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جیقه
لغتنامه دهخدا
جیقه . [ ق َ / ق ِ ] (اِ) جیغه . جقّه . جغّه : ماه گردون گشای جیقه ٔ اوناسخ رایت فریدون باد. ظهیر.رجوع به جیغه و جغّه شود.
-
واژههای همآوا
-
جیغه
لغتنامه دهخدا
جیغه . [ غ َ / غ ِ ] (اِ) زیوری مرصع که سلاطین و امراء بر سر زنند. جغّه . جقّه . (غیاث ) (آنندراج ) : لعل گوهربار او از بس مرصعخوان بودجیغه گردد چون زند از چشم فریادم بسر. اشرف .جیغه ٔ کسری بلرزد بر سر دستار ماآشیان سازد هما در سایه ٔ دیوار ما.سنجر ک...
-
جیغه
لغتنامه دهخدا
جیغه . [ غ َ / غ ِ ] (اِ)بانگ و فریاد و جیغ. (آنندراج ). رجوع به جیغ شود.
-
جستوجو در متن
-
جقجق
لغتنامه دهخدا
جقجق . [ ج ِ ج ِ ] (اِ) مخفف جیقه جیقه و جیقه بمعنی فریاد زدن است . (آنندراج ) : بجز از مستی و رندی چه خیال است اینجاجق جق و کلمکل و قال ومقال است اینجا. میرنجات (از آنندراج ).|| آواز مرغ زخم رسیده . (آنندراج از کشف اللغات ). || مجازاً شور و غوغای بی...
-
جغه
لغتنامه دهخدا
جغه . [ ج ِغ ْ غ َ / غ ِ ] (اِ) زیوری است که از پر درنا یاکلنگ یا مرغ ماهیخوار سازند و بر کلاه نهند و بیشتر بهادران و دلیران بر سر گذارند. (شعوری ج 1 ص 324) جقه . جیقه . جیغه . رجوع به همین لغات شود. توسعاً به معنی تاج هم بکار میرود.- بته جغه ؛ نقش ...
-
مقیش
لغتنامه دهخدا
مقیش . [ م ُ ق َی ْ ی َ ] (اِ) تارهای نقره که آن را پهن کرده باشند. (غیاث ) . تار زر و نقره که آن را پهن کرده درکشیده که نوعی از دوخت است بکار برند، و سازنده ٔ آن را مقیش گر گویند. (آنندراج ). دارای تارهای نقره و زر : خلعت محمدپاشا از قبای زربفت طلاب...
-
خالیب
لغتنامه دهخدا
خالیب . (اِخ ) یکی از شهرهای آسیای صغیر بوده و بصورت خالی بیّه نیزضبط شده است . در زمان حکومت داریوش هخامنشی این شهریکی از متصرفات دولت ایران بود. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 692). اسلحه ٔ مردم خالیب عبارت بود از سپرهای کوچک که از پوست خام گاو نر سا...
-
زلف
لغتنامه دهخدا
زلف . [ زُ ] (اِ) موی سر. گیسو. (فرهنگ فارسی معین ). فارسیان زلف بالضم ، بمعنی موی چند که بر صدغ و گرد گوش روید و مخصوص محبوبان است استعمال کنند و این مجاز است از جهت سیاهی . (آنندراج ). در اصل به ضم اول و فتح لام لفظ عربی است . جمع زلفة بالضم که بمع...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ایام سلطنت نادرشاه در دارالسلطنه ٔ هرات متوطن و [زمان خان ] رئیس قوم خود بود. در ایام تسلط ...