کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جیر
لغتنامه دهخدا
جیر. (ع اِ) آهک زنده . گچ . || (ص )نازک . || (اِ) جیغ. (فرهنگ فارسی معین ). || بر وزن و معنی زیر است که نشیب و پائین باشد. (برهان ). || نوعی از چرم است که ازآن بند شمشیر و کارد و غیره سازند. نوعی از پوست دباغت کرده که از آن بند کارد و بند شمشیر بهله ...
-
جیر
لغتنامه دهخدا
جیر. [ ج َ ] (ع اِ) گچ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جیر
لغتنامه دهخدا
جیر. [ ج َ رِ / ج َ رَ ] (ع اِ) بلی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آری . (منتهی الارب ). || حقاً. (منتهی الارب ) (اقرب از صحاح ).
-
جیر
لغتنامه دهخدا
جیر. [ ج َ ی َ ] (ع مص ) کوتاه و خوار شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و فعل آن از سَمِعَ است .
-
واژههای مشابه
-
دره جیر
لغتنامه دهخدا
دره جیر. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لاهیجان واقع در5هزارگزی جنوب لاهیجان . آب آن از استخر محلی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
خال جیر
لغتنامه دهخدا
خال جیر. (اِخ ) دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان واقع در هشت هزارگزی جنوب خاوری لنگرود و کنار شوسه ٔ لنگرود به رودسر. ناحیه ای است واقع در جلگه دارای آب و هوای مرطوب و مالاریائی . سکنه ٔ آنجا 146 تن که مذهبشان شیعه و زبانشان گیلکی ...
-
چشمه جیر
لغتنامه دهخدا
چشمه جیر. [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد که در 36 هزارگزی شمال تربت جام واقع است . جلگه و هوایش معتدل است و 60 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات و پنبه . شغل اهالی زراعت ، مالداری و قالیچه بافی وراهش مال...
-
جیر و ویر
لغتنامه دهخدا
جیر و ویر. [ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) طعامی که از روده ٔ سرخ کرده و جگر گوسفند و پیازداغ کنند و فقرا آنرا نانخورش سازند. جغوربغور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اِ صوت ) در تداول ، سر و صدا: جیر و ویر کردن ؛ سر و صدا راه انداختن . داد و بیداد، هیا...
-
جستوجو در متن
-
گالش
لغتنامه دهخدا
گالش . [ ل ُ / ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) سرموزه از جیر و جز آن . چرموق .
-
نخجیروالی
لغتنامه دهخدا
نخجیروالی . [ ن َ جیرْ ] (حامص مرکب ) آهوگردانی . احاشه . (یادداشت مؤلف ).
-
میرقلاوند
لغتنامه دهخدا
میرقلاوند. [ ق َ وَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه خرم آباد به دزفول میان قلعه ٔ منصور و چمن جیر در 558100 گزی تهران . (یادداشت مؤلف ).
-
اسفندری
لغتنامه دهخدا
اسفندری . [ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه خرم آبادبدزفول میان چمن جیر و کاکیه در 577100 گزی تهران .
-
کش آمدن
لغتنامه دهخدا
کش آمدن . [ ک َ / ک ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) دراز شدن به کشیدن چون سریش و لاستیک و کائوچو و جیر. از جانب طول ممتد شدن .