کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جِرّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جر
لغتنامه دهخدا
جر. [ ] (اِخ ) شیخ حسین بن محمد طرابلسی . وی به شهر طرابلس بسال 1261هَ . ق . متولد شد و مقدمات را نزد شیخ عبدالقادر رافعی فراگرفت و سپس تحصیلات خویش را در مدرسه ٔ الازهر تمام کرد و به مولد خویش برگشت و روزنامه ٔ طرابلس را به مدیریت خویش تأسیس کرد. ا...
-
جر
لغتنامه دهخدا
جر. [ ج َ ] (اِ) هر شکافی را گویند عموماً. (برهان ). شکاف عموماً. (آنندراج ) (انجمن آرا). شکاف . رخنه . چاک . شقاق . (ناظم الاطباء). || زمین شکافته . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شکافی که در زمین باشد. (غیاث اللغات ). شکاف در زمین . مغاک . زمین ش...
-
جر
لغتنامه دهخدا
جر. [ ج َ ر ر ] (اِخ ) موضعی است بحجاز در دیار اشجع. در آن ناحیه بین طائفه ٔ اشجع و بنوسلیم بن منصور، جنگ روی داده است . راعی گوید : و لم یسکنوها الجر حتی اظلهاسحاب من العوا تثوب غیومها.(از معجم البلدان ).
-
جر
لغتنامه دهخدا
جر. [ ج َ رر ] (اِخ ) در اصل جبل عین الجر بوده و آن کوهی است به شام در ناحیه ٔ بعلبک . (از معجم البلدان ).
-
جر
لغتنامه دهخدا
جر. [ ج َرر ] (اِخ ) موضعی است به احد و در آنجا غزوه ٔ احد میان پیغمبر اکرم (ص ) و قریش روی داد. عبداﷲبن زبعری گوید : ابلغاحسان عنی مألکاًفقریض الشعر یشفی ذا الغلل کم تری بالجر من جمجمةو اکف قد اترّت و رجل .و ابیات زیر را حجاج بن علاط سلمی در مدح عل...
-
جر
لغتنامه دهخدا
جر. [ ج َرر ] (ع اِ) بن کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دامن کوه . (از اقرب الموارد). و فی حدیث عبدالرحمان : رأیته یوم احد عند جرالجبل ؛ اَی اسفله . (ذیل اقرب الموارد،از قاموس و لسان ). قال الراجز «و قد قطعت ُ وادیاً وجراً» کذا فی ال...
-
جر
لغتنامه دهخدا
جر. [ ج ِ ](اِ) پایین . (واژه نامه ٔ طبری ). مقابل جور به معنی بالا. مؤلف این کلمه را به این معنی بفتح جیم ضبط کرده است . || (اِ صوت ) حکایت آواز و دریدن جامه یا کاغذ و مانند آن . بانگ دریدن جامه و امثال آن .(یادداشت مؤلف ). || پاره کردن . دریدن .-...
-
جر
لغتنامه دهخدا
جر. [ ج ُ ] (اِ) زین اسپ . (غیاث اللغات ، از رشیدی و بهار عجم ) (آنندراج ) (انجمن آرا). زین اسب . (برهان ) : به آهنگ محاصره جرهابسته [ و ] دست شجاعت به جنگ برگشاده . (ظفرنامه ٔ شرف الدین یزدی ، از آنندراج ).
-
کبرکی جر
لغتنامه دهخدا
کبرکی جر. [ ک َ ب َ ؟ ] (هندی ،اِ) اسم هندی اصل الکبر است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
آب جر
لغتنامه دهخدا
آب جر. [ ج َ ] (اِ مرکب ) جزر. مقابل مد.
-
چرخ جر
لغتنامه دهخدا
چرخ جر. [ چ َ خ ِ ج َرر / ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )چرخ دولاب . دولابی که دلوهای متعدد دارد : بود راست چون کوزه ٔ چرخ جرتهی شد یکی پر شود ده دگر. نزاری قهستانی .رجوع به چرخ دولاب شود.
-
حرف جر
لغتنامه دهخدا
حرف جر. [ ح َ ف ِ ج َرر ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف اضافه . پرپزیشن . پرپزیسیون . رجوع به حروف جاره شود.
-
جر آمدن
لغتنامه دهخدا
جر آمدن . [ ج ِ م َدَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، به علت سختی ِ حریف به غضب شدن ، جر زدن در بازی قمار. (یادداشت مؤلف ).
-
جر آوردن
لغتنامه دهخدا
جر آوردن . [ ج ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، بخ خشم آوردن ، به غضب آوردن ، کسی را جر دادن . رجوع به جردادن شود.
-
جر اثقال
لغتنامه دهخدا
جر اثقال . [ ج َرْ رِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (علم ...) در اصطلاح مکانیک ، برداشتن سنگینی ها باشد با قوت کم . و صناعت جراثقال یکی از اقسام صناعت حیل (مکانیک ) باشد که در آن از چگونگی اتخاذ وسایل برای برداشتن چیزهای سنگین با نیروی اندک گفتگو میش...