کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جُنُودِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جنود
لغتنامه دهخدا
جنود. [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جُنْد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار). در مثل است : اِن ّ ﷲِ جنوداً منها العسل ؛ خدای را یاریگران یا سپاههاست ، از آن جمله است انگبین . این سخن را معاویه گفت هنگامی که به وی خبر دادند که اشتر با عسل زهرآگین مسموم شده اس...
-
واژههای همآوا
-
جنود
لغتنامه دهخدا
جنود. [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جُنْد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار). در مثل است : اِن ّ ﷲِ جنوداً منها العسل ؛ خدای را یاریگران یا سپاههاست ، از آن جمله است انگبین . این سخن را معاویه گفت هنگامی که به وی خبر دادند که اشتر با عسل زهرآگین مسموم شده اس...
-
جستوجو در متن
-
ارم
لغتنامه دهخدا
ارم . [ اَ ] (اِخ ) ملتقای قبائل راس و جندی از جنود آن .
-
پیریکاس
لغتنامه دهخدا
پیریکاس . (اِخ )کلمه در وندیداد معنی جاودان از جنود اهرمن (انگره مینیو = خرد خبیث ) دارد. (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 17). و رجوع شود به ترجمه ٔ ایران چ 2 ص 48.
-
ابوخالد
لغتنامه دهخدا
ابوخالد. [ اَ ل ِ ] (ع اِ مرکب ) سگ . (مهذب الاسماء). کلب . (المزهر). || روباه .ثعلب . (المزهر). || (اِخ ) دریای قلزم یعنی دریائی که فرعون و جنود بدان غرق شدند. (مراصد).
-
بنود
لغتنامه دهخدا
بنود. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : انتقام خشم از چشم زخم گذشته بر اجابت باعث آمد به احتشاد جنود و عقد بنود. (جهانگشای جوینی ). رجوع به بند شود.
-
غزاة
لغتنامه دهخدا
غزاة. [ غ ُ ] (ع ص ،اِ) ج ِ غازی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پیکار وکارزارکنندگان با دشمن دین . جنگجویان . رجوع به غازی شود : غزاة جنود و کماة اسود خویش را پیش خواند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . ص 348).
-
مقاثب
لغتنامه دهخدا
مقاثب . [ م َ ث ِ ] (ع اِ) بخششها و عطایا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عطایا، گویند مفرد ندارد و گویند مفرد آن مَقثَب است . (از اقرب الموارد): جمیع مقانب را مستغرق مقاثب کرده و منتهای بی منتهایی از جود بر جودجیود جنود لازم آورده . (دره ...
-
کماة
لغتنامه دهخدا
کماة. [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کمی [ ک َ می ی ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کُمات : و عرصه ٔ خراسان از کماة دولت و حماة حضرت خالی ماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292). غزاة جنود و کماة اسود خویش را پیش خواند. (ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص...
-
کمات
لغتنامه دهخدا
کمات . [ ک ُ] (ع ص ، اِ) کُماة. دلاوران و سپاهیان . این جمع کمی [ ک َ ی ی ] است که به معنی دلاور باشد و این لفظ را به تای مدور نویسند. (غیاث ). ج ِ کمی . دلیران . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و کمات جنود و حمات جیوش چون شرزه ای که هنگام جنگ چنگ در گ...
-
جند
لغتنامه دهخدا
جند. [ ج ُ ] (ع اِ) لشکر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهّار). عسکر. جیش . سپاه . || حشم . (منتهی الارب ). اعوان . (اقرب الموارد). انصار. || شهر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اجناد شام ، دمشق ، حمص ، قنسرین ، اردن و فلسطین است که بهر یک جند گویند...
-
مجندة
لغتنامه دهخدا
مجندة. [ م ُ ج َن ْ ن َ دَ ] (ع ص ) جمع کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). تأنیث مجند. گرد کرده (لشکر، سپاه ) و درحدیث است : الارواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجند و تجنید شود. || (اِ)...
-
مبارزت
لغتنامه دهخدا
مبارزت . [ م ُ رَ / رِ زَ ](از ع ، اِمص ) جنگ و کارزار. (غیاث ). رزم و جنگ و نبرد. (ناظم الاطباء) : چون جنگ قائم شد... فور، اسکندر را به مبارزت خواست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 90). کمات جنود... در مبارزت آمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 193).- م...