کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جُنَاحَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جناح
لغتنامه دهخدا
جناح . [ ج َ ] (ع اِ) بال . || دست . ج ،اَجْنِحة، اَجْنُح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- خفض جناح ؛ فروتنی . || بازو. || بغل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || جانب . (منتهی الارب ). کرانه . || ناحیه . (اقرب الموارد). || ذات چیزی . (منتهی الارب ...
-
جناح
لغتنامه دهخدا
جناح . [ ج ُ ] (اِ) بلغت اندلس ، گلی است که آنرا بفارسی فیلگوش خوانند. (برهان ). فیلکوس . راسن . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویة). الانیون . || حرشف را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویة).
-
جناح
لغتنامه دهخدا
جناح . [ ج ُ ] (اِخ ) قصبه ایست از دهستان حومه ٔ بخش بستک شهرستان لار واقع در 30هزارگزی جنوب بستک و جنوب رود آسو و دامنه ٔ کوه تنگ خور. هوای آن گرمسیری ومالاریایی است . سکنه ٔ آن 3649 تن . آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات ، خرما، دیمی و جزوی سبزی...
-
جناح
لغتنامه دهخدا
جناح . [ ج ُ ] (ع اِ) گروهی از هر چیز. (منتهی الارب ). رجوع به جَناح شود. || گناه . (منتهی الارب ). گویند معرب گناه است . (اقرب الموارد). بزه . (ترجمان علامه ترتیب عادل ). ذَنْب . اثم : لا جناح علیکم ؛ باکی بر شما نیست . گناهی بر شما نیست . || میل . ...
-
ابن جناح
لغتنامه دهخدا
ابن جناح . [ اِ ن ُ ج ُ ] (اِخ ) صالح . او را پنجاه ورقه شعر است . (ابن الندیم ).
-
جناح الغراب
لغتنامه دهخدا
جناح الغراب . [ ج ُ حُل ْ غ ُ ] (اِخ ) نام ستاره ای که بر بال صورت غراب جای دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
جناح النسر
لغتنامه دهخدا
جناح النسر.[ ج َ حُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) حرشف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کنگر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به جناح شود.
-
خفض جناح
لغتنامه دهخدا
خفض جناح . [ خ َ ض ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پر گستردن . (مهذب الاسماء). || تواضع کردن . فروتنی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
جناح
لغتنامه دهخدا
جناح . [ ج َ ] (ع اِ) بال . || دست . ج ،اَجْنِحة، اَجْنُح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- خفض جناح ؛ فروتنی . || بازو. || بغل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || جانب . (منتهی الارب ). کرانه . || ناحیه . (اقرب الموارد). || ذات چیزی . (منتهی الارب ...
-
جناح
لغتنامه دهخدا
جناح . [ ج ُ ] (اِ) بلغت اندلس ، گلی است که آنرا بفارسی فیلگوش خوانند. (برهان ). فیلکوس . راسن . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویة). الانیون . || حرشف را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویة).
-
جناح
لغتنامه دهخدا
جناح . [ ج ُ ] (اِخ ) قصبه ایست از دهستان حومه ٔ بخش بستک شهرستان لار واقع در 30هزارگزی جنوب بستک و جنوب رود آسو و دامنه ٔ کوه تنگ خور. هوای آن گرمسیری ومالاریایی است . سکنه ٔ آن 3649 تن . آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات ، خرما، دیمی و جزوی سبزی...
-
جناح
لغتنامه دهخدا
جناح . [ ج ُ ] (ع اِ) گروهی از هر چیز. (منتهی الارب ). رجوع به جَناح شود. || گناه . (منتهی الارب ). گویند معرب گناه است . (اقرب الموارد). بزه . (ترجمان علامه ترتیب عادل ). ذَنْب . اثم : لا جناح علیکم ؛ باکی بر شما نیست . گناهی بر شما نیست . || میل . ...
-
جستوجو در متن
-
اجنحة
لغتنامه دهخدا
اجنحة. [ اَ ن ِ ح َ ] (ع اِ) ج ِ جُناح و جَناح .