کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جُم جُنب جمجمک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جم
لغتنامه دهخدا
جم . [ ج َ ] (اِ) پادشاه بزرگ . (برهان ). || منزه و پاکیزه را نیز گویند. (آنندراج ) (برهان ). چم ، تمیز بود : کس چه داند که روسبی زن کیست در دل کیست شرم و حمیت و چم . (حاشیه ٔ برهان از لغت فرس ).|| بمعنی ذات هم هست چنانکه اگر گویند فلانی خوش جم است م...
-
جم
لغتنامه دهخدا
جم . [ ج َ ] (اِخ ) از توابع بلوک گله دار فارس است . (مرآت البلدان ). شهرکی است بناحیت پارس از حدود سیراف ، آبادان با مردم بسیار. (حدود العالم ). شهری است بفارس که بنام جمشیدبن طهمورث شاه ایران بنیاد شده است . (از معجم البلدان ).
-
جم
لغتنامه دهخدا
جم . [ ج َ ] (اِخ ) از مزارع چالباز کرمان است . (مرآت البلدان ).
-
جم
لغتنامه دهخدا
جم . [ ج َ ] (اِخ ) نام سلیمان و جمشید هم هست ، لیکن در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود مراد سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر. (برهان ). پس از حمله ٔ عرب و استقر...
-
جم
لغتنامه دهخدا
جم . [ ج َم م ] (ع ص ) بسیار. (منتهی الارب ). بسیار از هر چیز. (اقرب الموارد) : تحبّون المال حبا جماً . (منتهی الارب ). و بهمین معنی است قول امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب : ان هیهنا لعلماً جماً. (اقرب الموارد).- جم الظهیره ؛ معظم گرمگاه . (منتهی الار...
-
جم
لغتنامه دهخدا
جم . [ ج َم م ] (ع مص ) پر کردن پیمانه را تا سر. || پیمودن پیمانه را بطوری که فوق پری پیمانه باشد. || گذاشتن آب را تا جمع شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جُمام شود. || ترک کردن سواری اسب . (کشاف اصطلاحات الفنون از کنز اللغات ). || (اِ) (ا...
-
جم
لغتنامه دهخدا
جم . [ ج ِم م ] (ع اِ) شیطان یا شیطانها. (منتهی الارب ).
-
جم
لغتنامه دهخدا
جم . [ ج ُ ] (اِ) در تداول بمعنی جنب و حرکت . تصحیف و قلبی متداول از جنب . (یادداشت مؤلف ).- جم خوردن ؛ تکان خوردن . جنبیدن . (یادداشت مؤلف ).- جم نخوردن ؛ حرکت نکردن و تکان نخوردن .- جم نزدن ؛ تکان نخوردن .
-
جم
لغتنامه دهخدا
جم . [ ج ُم م ] (ع اِ) نوعی از صدف . (منتهی الارب ). نوعی از صدف دریایی . ابن درید گوید: من حقیقت آنرا ندانم . (ذیل اقرب الموارد از لسان ).
-
جم
لغتنامه دهخدا
جم . [ ج ُم م ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَجَم ّ، بمعنی استخوان بسیارگوشت . (منتهی الارب ). || مرد بی نیزه در حرب . || گوسفند بی شاخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فرج زن . || قدح . (منتهی الارب ).
-
فاضل جم
لغتنامه دهخدا
فاضل جم . [ ض ِ ل ِ ج َ ] (اِخ ) ملا حسین پسر ملا محمدجمعی . از علمای دینی اوایل قرن چهاردهم هجری و منسوب به جم در ایالت فارس است . کتابی بنام جام جم فی آثار العجم در تاریخ نوشته . درگذشت او در سال 1319 هَ . ق . اتفاق افتاده است . (از ریحانة الادب ج ...
-
جم آباد
لغتنامه دهخدا
جم آباد. [ ج َ ] (اِخ ) از دیه های قم است . (مرآت ج 4 ص 263).
-
جم اسپرم
لغتنامه دهخدا
جم اسپرم . [ ج َ اِ پ َ رَ] (اِ مرکب ) نام یکی از انواع ریاحین است که شکوفه ٔآن بسیار کوچک می باشد و نبات آن به درختانی که در جوار او باشند تعلق گیرد یعنی مانند عشقه و لبلاب در آنها پیچد، و عرب آن را ریحان السلیمان گویند چه جم سلیمان است و اسپرم ریحا...
-
جم ء
لغتنامه دهخدا
جم ء. [ ج َم ْءْ ] (ع اِ)کالبد. (منتهی الارب ). رجوع به جَمَاء و جماء شود.
-
جم برجون
لغتنامه دهخدا
جم برجون . [ ] (اِخ ) از توابع ارتقائی نیشابور در یازده فرسنگی این شهر در شرقی مشکان واقع، آبش از قنات ، هوایش در زمستان سرد و در تابستان گرم ، قدیم النسق ، ایل قوچان در این قریه یورت می کنند. (مرآت البلدان ج 4 ص 263).