کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جَمَالٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جمال
لغتنامه دهخدا
جمال . [ ج َ ] (ع اِ) ج ِ جُمالَة. (منتهی الارب ). رجوع به جمالة شود.
-
جمال
لغتنامه دهخدا
جمال . [ ج َ ] (ع مص ) خوب صورت و نیکوسیرت گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زیبا بودن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) نیکویی . (مهذب الاسماء). زیب . زیبایی . (نصاب ). خوبی صورت و سیرت . (منتهی الارب ) (کشاف اصطلاحات الفنون از منتخب ). خوش صو...
-
جمال
لغتنامه دهخدا
جمال . [ ج َم ْ ما ] (اِخ ) محمدبن مروان رازی از محدثان است . محمدبن اسماعیل بن بخاری و مسلم و جز ایشان از او روایت دارند. (لباب الانساب ).
-
جمال
لغتنامه دهخدا
جمال . [ ج َم ْ ما ] (ع ص ) اشتروان . (مهذب الاسماء). اشتربان . ساربان . ساروان . شتربان . شتروان . ج ، جمالون . (مهذب الاسماء).
-
جمال
لغتنامه دهخدا
جمال . [ ج َم ْ ما ](اِخ ) مخلدبن مالک رازی مکنی بابوجعفر از محدثانی است که به نیشابور اقامت کرد. وی از یحیی قطان روایت دارد و از او حسن بن سفیان روایت کند. (لباب الانساب ).
-
جمال
لغتنامه دهخدا
جمال . [ ج َم ْ ما] (اِخ ) قزعة. از تابعیان است . وی از انس روایت کندو از او عمروبن دینار روایت دارد. (لباب الانساب ).
-
جمال
لغتنامه دهخدا
جمال . [ ج َم ْما ] (اِخ ) نام جد شرقی بن قطامی علامه است . و نام شرقی ولیدبن حصین بن جمال بن حبیب است . (لباب الانساب ).
-
جمال
لغتنامه دهخدا
جمال . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جَمَل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جمل شود.
-
جمال
لغتنامه دهخدا
جمال . [ ج ُ ] (اِخ ) نام شهری است . (منتهی الارب ).
-
جمال
لغتنامه دهخدا
جمال . [ ج ُ ] (ع ص ) خوب صورت نیکوسیرت . (منتهی الارب ): رجل جمال ؛ ای جمیل . (اقرب الموارد).
-
جمال
لغتنامه دهخدا
جمال .[ ج َم ْ ما ] (اِخ ) عبیدبن ابوالوسیم کوفی مکنی به ابوالوسیم از محدثان است . وی احادیث مقاطیع روایت کندو از او وکیع و غیره روایت دارند. (لباب الانساب ).
-
جمال
لغتنامه دهخدا
جمال .[ ج ُم ْ ما ] (ع ص ) خوب صورت نیکوسیرت . (منتهی الارب ).جمیل . (اقرب الموارد). رجوع به جمیل و جُمال شود.
-
کهریز جمال
لغتنامه دهخدا
کهریز جمال . [ ک َ ج َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان سلگی است که در شهرستان نهاوند واقع است و 380 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
نخل جمال
لغتنامه دهخدا
نخل جمال . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بدوی بخش لنگه ٔ شهرستان لار، در 162 هزارگزی شمال غربی لنگه ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 591 تن سکنه دارد.آبش از چاه و قنات ، محصولش غلات و خرما و صیفی و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران...
-
جمال ارغون
لغتنامه دهخدا
جمال ارغون . [ ج َ اَ ] (اِخ )برادر کوچک میرزاسلطان احمد فرزند سلطان سعید بود که با برادر خود در نواحی رامن بجنگ و ستیز برخاست و شکست خورد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 94 شود.