کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جَستپیچند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیچند
لغتنامه دهخدا
پیچند. [ چ َ ] (اِ) عصابه و پیشانی بند زنان . (برهان ).
-
جست
لغتنامه دهخدا
جست . [ ] (اِ) اسم هندی روی است که به عربی شبه نامند. (فهرست مخزن الادویه ). روح توتیا.
-
جست
لغتنامه دهخدا
جست . [ ج َ ] (اِ) در جنگل شناسی به جوانه ها که روی ریشه ٔ درخت ها و درختچه ها میروید گفته میشود و آنرا ریشه جوش نیز گویند. برای تفصیل بیشتر رجوع به کتاب جنگل شناسی تألیف کریم ساعی ج 1 ص 70، 71، 72 و 75 شود.
-
جست
لغتنامه دهخدا
جست . [ ج َ ] (مص مرخم ، اِمص ) جهیدن . (شرفنامه ). جهش . پریدن . (از فرهنگ فارسی معین ). جَستن : گورجست و گاوپشت و گرگ ساق و گرگ پوی تیزگوش و رنگ چشم و شیردست و پیل پای . منوچهری .شیر از درد و خشم یک جست کرد چنانکه بقفای پیل آمد. (تاریخ بیهقی ص 121)...
-
جست
لغتنامه دهخدا
جست . [ ج ُ ] (مص مرخم ، اِمص )جُستن . تفحص کردن . جست و جو. (از فرهنگ فارسی معین ). تفحص و تجسس و بحث . طلب . کاوش . تفتیش : ترا گر بدی فر و رای درست ز البرز شاهی نبایست جست . فردوسی .شکست آمد از ترک بر تازیان ز جست فزونی برآمد زیان . فردوسی .مرد دی...
-
جست زدن
لغتنامه دهخدا
جست زدن . [ ج َ زَ دَ ] (مص مرکب ) جَستن . پریدن . خیز برداشتن . جهش کردن . جِسْت زدن . رجوع به کلمه ٔ مزبور شود.
-
جست زدن
لغتنامه دهخدا
جست زدن . [ ج ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) لهجه و تلفظی است در جَسْت زدن . رجوع به این کلمه شود.
-
جست و جو
لغتنامه دهخدا
جست و جو. [ ج ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب )همان جستجو است . رجوع به این کلمه شود : نگر نره دیو اندرین جست و جوچه جست و چه دید اندرین گفت و گو. فردوسی .پراکنده ترکان برو آمدندپرآواز و با جست و جو آمدند. فردوسی .به جست و جوی و تکاپوی کار من ابلیس ه...
-
جست و جوی
لغتنامه دهخدا
جست و جوی . [ ج ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) طلب . کاوش .پژوهش . جستجو. رجوع به کلمه ٔ اخیر شود : ز نام تو کردم بسی جست و جوی نگفتند نامت تو با من بگوی . فردوسی .مگر دختری کآن نهان گشت ازوی همه شهر ازو شد پر از جست و جوی . فردوسی .همیشه نیاساید ...
-
جست و خیز
لغتنامه دهخدا
جست و خیز. [ ج َ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) برجستن و برخاستن . (آنندراج ) : زمین گیری سلیم از ضعف پیری یاد ایامی که جست و خیز در صحرا به آهو یاد میدادی .سلیم (از آنندراج ).- جست و خیز کردن ؛پای کوبی کردن . بر پای جستن . از جای بنشاط برجستن .
-
جستوجو در متن
-
ماسوره
لغتنامه دهخدا
ماسوره . [ رَ /رِ ] (اِ) ماشوره . (ناظم الاطباء). نی باریک که یک سر آن را در دهان و سر دیگرش را در آب یا شربت گذارندو بمکند. (فرهنگ فارسی معین ). مطلق نی : چو ماسوره ٔ هند باری به رنگ میان آکنیده به تیر خدنگ . نظامی .یکی پرسید از آن داننده مجنون که ع...
-
نعل
لغتنامه دهخدا
نعل . [ ن َ ] (ع اِ) پساهنگ و بشک و آهنی که برکف سم ستور میخ کنند تا سوده نگردد. (ناظم الاطباء).آنچه بدان سم ستور را از سودگی نگاه دارند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء) : ز آواز گردان بتوفید کوه زمین شد ز نعل ستوران ستوه . فردوسی .هم...
-
نورد
لغتنامه دهخدا
نورد. [ ن َ وَ ] (ص ) درخورنده . (لغت فرس اسدی ص 86) (اوبهی ). درخور. پسندیده . (صحاح الفرس ص 84) (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ). لایق . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). پسندکرده شده . (برهان قاطع). مناسب . (انجمن آرا) (آنندراج ). زیبا. (فر...