کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوینده
لغتنامه دهخدا
جوینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) از جستن ، جستجوکننده . طالب . (منتهی الارب ) (فرهنگ فارسی معین ).- امثال : تا مثل باشد که هر جوینده ای یابنده است هرچه جوید خاطرت هم درزمان یابنده باد . ابن یمین . عاقبت جوینده یابنده بود (سایه ٔ حق بر سر بنده بود......
-
واژههای مشابه
-
عیب جوینده
لغتنامه دهخدا
عیب جوینده . [ ع َ / ع ِ ی َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) عیبجوی . عیبجو. که عیب مردمان جستجو کند تا آشکار سازد. رجوع به عیب جو و عیب جوی شود : چنان زی که از رشک نَبْوی به دردکه عیب آورد عیب جوینده مرد.اسدی .
-
راه جوینده
لغتنامه دهخدا
راه جوینده . [ ی َ دَ/ دِ ] (نف مرکب ) راهجوی . جوینده ٔ راه : برو راه بربسته پوینده راگذر گم شده راه جوینده را. نظامی .و رجوع به راهجو و راهجوی شود.- جوینده راه ؛ که راه را جستجو کند. که در جستجوی راه باشد.- || که راه دین را جستجو کند. که در جستجوی...
-
جستوجو در متن
-
راد
لغتنامه دهخدا
راد. (ع ص ) آب و علف جوینده : رجل راد؛ مرد آب و علف جوینده . (منتهی الارب ). و رجوع به رود شود.
-
راه جو
لغتنامه دهخدا
راه جو. (نف مرکب ) راه جوی . راه جوینده . جوینده ٔ راه . پژوهنده ٔ راه . جویای راه . متجسس و متفحص راه . || جوینده ٔراه حقیقت . پژوهنده ٔ راه و طریقت درست : جهاندیدگان پیش او آمدندشکسته دل و راهجو آمدند. فردوسی .و رجوع به راه جوی شود.
-
پیرجوی
لغتنامه دهخدا
پیرجوی . (نف مرکب ) جوینده ٔ پیر.
-
درم جوی
لغتنامه دهخدا
درم جوی . [ دِ رَ ] (نف مرکب ) درم جوینده . جوینده ٔ درم . درم خواه . رجوع به شاهد ذیل درم بخش شود.
-
راحت طلب
لغتنامه دهخدا
راحت طلب . [ ح َ طَ ل َ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ آسودگی و مجازاً جوینده ٔ فراغت و بیکاری . بیعارو تنبل . (از ناظم الاطباء). آسایش خواه . (آنندراج ).
-
شیرینی جوی
لغتنامه دهخدا
شیرینی جوی . (نف مرکب ) شیرینی جوینده . حلوی . (یادداشت مؤلف ): لحوس ؛ شیرینی جوی همچو مگس . لائس ؛ شیرینی جوینده . (منتهی الارب ).
-
متبغی
لغتنامه دهخدا
متبغی . [ م ُ ت َ ب َغ ْ غی ] (ع ص ) جوینده . (آنندراج ). جوینده ٔ هرچیز گم کرده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبغی شود.
-
اصلجو
لغتنامه دهخدا
اصلجو. [ اَ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ اصل . جوینده ٔ قاعده و حقیقت : پس بدان این اصل را ای اصل جوهرکه را درد است او برده ست بو.مولوی .
-
صدرطلب
لغتنامه دهخدا
صدرطلب . [ ص َ طَ ل َ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ صدر. کسی که طالب بالانشینی است .
-
طلیب
لغتنامه دهخدا
طلیب . [ طَ ] (ع ص ) بسیار جوینده . ج ، طُلباء. (منتهی الارب ).