کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوکی
لغتنامه دهخدا
جوکی . (اِ) جوگی . رجوع به جوگی شود.
-
واژههای مشابه
-
جوکی محمدرضا
لغتنامه دهخدا
جوکی محمدرضا. [ م ُ ح َم ْ م َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . سکنه ٔ آن 195 تن . آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات ، نخود، بزرک . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آن جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیا...
-
جوکی بیژن
لغتنامه دهخدا
جوکی بیژن . [ ژَ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات ، نخود، بزرک ، زردآلو. شغل اهالی زراعت . صنایع دستی آنجا جاجیم بافی . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
جوکی تیمور
لغتنامه دهخدا
جوکی تیمور. [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . سکنه ٔ آن 155 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، نخود، بزرک . شغل اهالی زراعت . صنایع دستی آن جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
الکن
لغتنامه دهخدا
الکن . [ اُ ک ُ ] (ص ) بخیل و طمعکار و سست . (ناظم الاطباء). آدم خسیس یا جوکی (اشتینگاس ). || شخص مست . مشروب خور. (اشتینگاس ).
-
حسن خاکستری
لغتنامه دهخدا
حسن خاکستری . [ ح ُ ن ِ ک ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حسن صورتی که رنگ آن چنان باشد که گوئی خاکستر بر آن مالیده باشند. صاحب آنندراج گوید: چنانچه سناسی پسران و جوکی بچگان را میباشد : حسن خاکستری دلبر آتش خوئی برداز آینه ٔ خاطر ما زنگ امشب .قزلباش ...
-
علی شهاب
لغتنامه دهخدا
علی شهاب . [ ع َ ش َ ] (اِخ ) ترشیزی (ملا...). وی از شعرای قرن نهم هَ . ق . است و از جمله ممدوحان او محمد جوکی بن شاهرخ (متوفی در 848 هَ . ق .) بوده است . (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 552 و 752 از تذکره ٔ دولت آبادی ص 6 و آتشکده ٔ آذر ص 70 و تذ...
-
شریفی
لغتنامه دهخدا
شریفی . [ ش َ ] (اِخ ) بلخی ، معروف به صاحب . از گویندگان قرن نهم هجری قمری و از حاضران جوکی میرزا بود و اشعاری در مدح فرمانروایان بدخشان دارد. بیت زیر او راست :قیامت است قدت گر بود قیامت راست ز قامت تو به عالم قیامتی برخاست . (از قاموس الاعلام ترکی ...
-
فصیح
لغتنامه دهخدا
فصیح . [ ف َ ] (اِخ ) مولانا فصیح . شخصی تواناست و در دانش بی نظیر و بی همتا و در خدمت جوکی میرزا می بود و کتابت قصرهای باغات او از شعر فصیح است و تتبع قصیده ٔمصنوع سلمان کرده و مخزن الاسرار نظامی را نیز جواب گفته ، و این بیت در باب نهان داشتن اسرار ...
-
ختلانات
لغتنامه دهخدا
ختلانات . [ خ َ] (اِخ ) نواحی و شهرهای ختلان . رجوع به ختلان شود : لاجرم بعد از اقامت لوازم مصیبت سپاه ماورأالنهر و ترکستان را جمع آورده بعزم تسخیر خراسان نهضت کرد و کنار جیحون را معسکر همایون ساخته در آن منزل استماع نمود که میزار محمد جوکی که ولایت...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن میرزا عبداللطیف (میرزا...). مؤلف حبیب السیر آرد (ج 2 ص 229): سلطان سعید [ ابوسعید تیموری ] چون ... از جانب بلخ خبر خروج اولاد میرزا عبداللطیف رسید مصلحت توقف در خراسان ندید و در نهم شوال 861 هَ .ق . عنان بطرف ماوراءالنّهر ...
-
صندلی
لغتنامه دهخدا
صندلی . [ ص َ دَ ] (اِ) سندلی . کرسی که در قدیم کفش پادشاهان بر آن می گذاشتند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ج 2 ص 1337). و در همین حاشیه از رشیدی آرد که ظاهراً معرب صندلی است - انتهی . نوعی از تخت کوچک که بهندی جوکی گویند. (غیاث اللغات ). مرحوم بهار صن...
-
صاحب بلخی
لغتنامه دهخدا
صاحب بلخی . [ ح ِ ب ِ ب َ ] (اِخ ) (مولانا...) مولانادر فن شعر ماهر بود و در علم ادوار و موسیقی کامل ونادر، و در عملهای خود اشعار خود میانخانه ساخته است تا دلالت بر فضل او کند و از آن جمله عمل چهارگاه است که در میان مردم شهرت دارد و گویند جوکی میرزا ...