کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
انبار
لغتنامه دهخدا
انبار. [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِ نِبْر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). خانه ٔ گندم و جوو جز آن . (مهذب الاسماء). خرمنهای خوراک از گندم و جو و غیر آن . (از شرح قاموس ). جاهای گرد کردن غله و جز آن . (از منتهی الارب ). ابوبکر گفته انبار اعج...
-
دشتی
لغتنامه دهخدا
دشتی . [ دَ ] (اِخ ) (بلوک ...) ناحیه ٔ وسیعی است از گرمسیرات فارس در میانه ٔ جنوب و مغرب شیراز. درازی آن از بندر دیر ناحیه ٔ بردستان تا تنگ رم ناحیه ٔ بلوک ، سی و شش فرسنگ و پهنای آن از سرگاه ناحیه ٔ طسوج تا کلات ناحیه ٔ مندستان هجده فرسنگ است . کشت...
-
استاروه
لغتنامه دهخدا
استاروه . [ اِ رُ وَ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز قضائیست در سنجاق کوریچه از ولایت مناستر آرناؤدستان ، در ساحل جنوبی دریاچه ٔ اوخری ، در 25 هزارگزی شمالی کوریجه ، در محلی بسیار دلکش و نزه ، دارای یک مسجد جامع، یک تکیه ، و یک مکتب در قرب یکساعته راه در شمال ...
-
جرامة
لغتنامه دهخدا
جرامة. [ ج ُ م َ ] (ع اِ) کفه ٔ گندم و جوو امثال آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).خوشه هایی از گندم و جو که در وقت کوبیدن کوبیده نشده و دوباره آن را کوبند. (از اقرب الموارد). کناره های خرمن گندم و جو است که دوباره کوبیده و پاک کرده میشود...
-
اسکلب
لغتنامه دهخدا
اسکلب . [ ] (اِخ ) (قضای ...) قضائی است در جهت جنوب غربی سنجاق قسطمونی و غیر از مرکز، 128 قریه داردو سکنه ٔ آن مسلمانانند. در داخل قضا 128 مسجد آدینه و مسجد، 6 مدرسه ، 5 کتابخانه ، 5 تکیه ، 5 زیارتگاه ، 51 مکتب صبیان ، 12 دباغخانه ، 2 کاروانسرا، 3 حم...
-
نبیذ
لغتنامه دهخدا
نبیذ. [ ن َ ] (ع اِ) نبید. پارسی باستان نی پی ته . (حاشیه ٔ برهان قاطع معین ). مل . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بکنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شراب خرما. (زمخشری ) (تاریخ شاهی ص 353). می خرما. (زمخشری ). خمری که از فشرده ٔ انگور سازند. (از اقرب الموارد...
-
گوی
لغتنامه دهخدا
گوی . (نف مرخم ) مرخم و مخفف گوینده .- آفرین گوی ؛ آفرین گوینده : که باد آفریننده ای را سپاس که کرد آفرین گوی را حق شناس . نظامی .- آمین گوی ؛ آمین گوینده . کسی که آمین گوید.- اخترگوی ؛ اخترشمار. منجم .- اذان گوی ؛ مؤذن . بانگ نماز گوینده .- اغر...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ )لقمان حکیم ، مکنی به ابوسعد. (منتهی الارب ). صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد: چون دوازده سال از مملکت داود برفت خدای تعالی لقمان را حکمت داد و سی سال با داود بود، روزی در پیش او رفت ، داود زره همی کرد به دست خویش و آهن داود را چو...