کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جون در یک قالب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قالب
لغتنامه دهخدا
قالب . [ ل َ / ل ِ ] (معرب ، اِ) معرب از کالبد. کالبد. (منتهی الارب ). شکل و هیأت .پیکر. هیکل . کالب . کلوب . (ناظم الاطباء). || آلت و ابزاری برای شکل دادن به مواد : قالب این خشت بر آتش فکن خشت نو از قالب دیگر بزن . نظامی .ترکیبات : قالب خشت . قالب ...
-
مصراع
لغتنامه دهخدا
مصراع . [ م ِ ] (ع اِ) نیمه ٔ در که به هندی کواراست . (منتهی الارب ). یک لنگه از دو لنگه ٔ در. ج ، مصاریع. (ناظم الاطباء). یک پاره از دو پاره ٔ دری دولختی . (المعجم ص 30)... تخته ٔ در را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). یک لت از دو لت در. لت . لخت ...
-
والاد
لغتنامه دهخدا
والاد. (اِ) سقف . (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری )(انجمن آرا) (ناظم الاطباء). پوشش خانه . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). پوشش . (آنندراج ). پوشش هرجائی . (فرهنگ خطی ). به معنی دیوار هم صادق است . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع) ...
-
جان در یک قالب
لغتنامه دهخدا
جان در یک قالب . [ ن ِ دَ ی َ / ی ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از کمال محبت و اخلاص که به اتحاد و یگانگی کنند و در عرف یکجان و دو قالب گویند لیکن مستشهد آن یافته نشده . (بهار عجم ) (آنندراج ). عاشق پاک . (ناظم الاطباء). دوست یگانه . دوست خال...
-
قالب کار
لغتنامه دهخدا
قالب کار. [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) کسی که سیمان یا آهک را برای ساختمان در قالب ریزد. قالب دار.
-
قالب زدن
لغتنامه دهخدا
قالب زدن . [ ل َ/ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در قالب آوردن : حکیمی که جام لبالب زده رسیده به اسرار و قالب زده . ملاطغرا (از آنندراج ).|| دروغ گفتن . جعل کردن .
-
خشت قالب زدن
لغتنامه دهخدا
خشت قالب زدن . [ خ ِ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) خشت درست کردن . پاره ای گل برای خشت درست کردن . و در قالب قرار دادن . رجوع به خشت به قالب زدن شود. || لاف زدن . دروغ بافتن . رجوع به خشت بقالب زدن شود.
-
قالب کردن
لغتنامه دهخدا
قالب کردن . [ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قالب گیری کردن . جسمی را در قالبی قرار دادن . || کنایه از فریب دادن طرف در معامله . جنسی را بجای جنسی دیگر دادن . به گران تر از بهای خود فروختن . انداختن . جا کردن . کلاه گذاردن .
-
قالب
لغتنامه دهخدا
قالب . [ ل ِ ] (ع اِ) نزد شعرای پارس جزء و رکن رانامند و این لفظ بلفظ قلب نیز استعمال شود. (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به جزء در همین لغت نامه شود.
-
خشت به قالب زدن
لغتنامه دهخدا
خشت به قالب زدن . [ خ ِ ب ِ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) خشت زدن . پاره ٔ گل در قالب خشت گذاردن و خشت ساختن . (یادداشت بخطمؤلف ). || لاف زدن . لافیدن . دروغ بافتن .
-
فرم
لغتنامه دهخدا
فرم . [ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) شکل . صورت . || رسم و طرز رفتار. || قالب و نمونه . (حییم ). || در اصطلاح چاپخانه ها چهار ورق دورو یا هشت صفحه ٔ یک رو است . (یادداشت به خط مؤلف ). و گاهی 16 صفحه را نیز یک فرم گویند.
-
مثالی
لغتنامه دهخدا
مثالی . [ م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به عالم مثال . (ناظم الاطباء).- قالب مثالی ؛ کالبدی چون کالبد مردم که روح در عالم برزخ بدان در شود. بدن هورقلیائی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به قالب مثالی شود.
-
حروف ریزی
لغتنامه دهخدا
حروف ریزی . [ ح ُ ] (حامص مرکب ) عمل ریختن حروف سربی به قالب . ریختن سرب به قالب حروف بوسیله ٔ ماشین . || (اِ مرکب ) اطاق ماشین حروف ریزی . جائی که وسائل ریختن حروف سربی در آن است . جائی که ماشین تولید حروف سربی در آن است .
-
قالب تهی کردن
لغتنامه دهخدا
قالب تهی کردن . [ ل َ / ل ِ ت َ / ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب )کنایه از مردن و بیخود شدن . (آنندراج ) : خواهم چو بهله با تو دمی همرهی کنم دستی در آن کمر زده قالب تهی کنم .تجلی (از آنندراج ).
-
پرچک
لغتنامه دهخدا
پرچک . [ پ َ چ َ ] (اِ) قطعه . تکه . پرچه . قالب (در پنیر). پنیر پرچک ؛ قسمی پنیر پُرروغن .