کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جون بسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جون دارو
لغتنامه دهخدا
جون دارو. (اِ مرکب ) معجونی است که هندوان ساخته اند و آن معجون سلاحه است . و این جون دارو در جذام بکار است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به جان دارو شود.
-
حسن جون
لغتنامه دهخدا
حسن جون . [ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران در 4هزارگزی شمال طالقان . کوهستانی و سردسیر است . 401 تن سکنه ٔ شیعه ٔ فارسی تاتی دارد. آب آن از رودخانه ٔ محلی و محصول آن غلات ،بنشن ، عسل ، خیار، میوه جات مختلف ، یونجه و ...
-
جستوجو در متن
-
خاله
لغتنامه دهخدا
خاله . [ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) خواهر مادر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء) (اشتینکاس ). کاکی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). دایزَه . مِرخا (در لهجه ٔ دیلمان ). ج ، خالات : نالش او را کشید مادر و فرزندشربت او را چشید عمه و خاله . ناصرخ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن ثابت بن احمدبن مهدی الخطیب . مکنی به ابوبکر و معروف به خطیب بغدادی . او خطیبی حافظ و یکی از مشاهیر ائمه ٔ ادب و بسیار تصنیف و از متبرزین حفاظ است و دیوان محدثین بوی ختم شده است و او از شیوخ عصر خویش به بغداد و بصره ...