کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جون
لغتنامه دهخدا
جون . (ع اِ) (اصطلاح جغرافیا) قطعه ای از دریا که بسیار در خشکی وارد شود. (از محیطالمحیط). خلیج . رجوع به خلیج شود. || ج ِ جَون . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جَون شود.
-
جون
لغتنامه دهخدا
جون . [ ج َ ] (اِخ ) ابن قتادة. از صحابیان یا تابعیان است . (منتهی الارب ).
-
جون
لغتنامه دهخدا
جون . [ ج َ ] (اِخ ) نام رودخانه ایست عظیم در هندوستان . (برهان ).
-
جون
لغتنامه دهخدا
جون . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) گیاه سبز مایل بسیاهی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سرخ . (منتهی الارب ). || سپید. || سیاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این کلمه از اضداد است . (اقرب الموارد). || روز. || سخت سیاه از شتر و اسب . ج ، جون . (منتهی ال...
-
جون
لغتنامه دهخدا
جون . [ ج َ ](اِخ ) بنوالجون ؛ قبیله ایست از ازد. (منتهی الارب ).
-
جون
لغتنامه دهخدا
جون . [ ج َ وَ ] (اِ) چوبی باشد که در زیر آن غلطکها نصب کنند و بر گردن گاو بندند و بر بالای غله ای که از کاه جدا نشده باشد بگردانند تا غله از کاه جدا شود. (برهان ) . || یواشن . منسفه ، آن پنجه ایست که بدان خرمن باد دهند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جون
لغتنامه دهخدا
جون . [ ج ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ جونة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جونة شود.
-
واژههای مشابه
-
جون دارو
لغتنامه دهخدا
جون دارو. (اِ مرکب ) معجونی است که هندوان ساخته اند و آن معجون سلاحه است . و این جون دارو در جذام بکار است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به جان دارو شود.
-
حسن جون
لغتنامه دهخدا
حسن جون . [ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران در 4هزارگزی شمال طالقان . کوهستانی و سردسیر است . 401 تن سکنه ٔ شیعه ٔ فارسی تاتی دارد. آب آن از رودخانه ٔ محلی و محصول آن غلات ،بنشن ، عسل ، خیار، میوه جات مختلف ، یونجه و ...
-
جستوجو در متن
-
طودماج
لغتنامه دهخدا
طودماج . (اِ) تتماج . توتماج . لاکچه . لاخشه . لخشک . جون عمه .
-
اکثم
لغتنامه دهخدا
اکثم . [ اَ ث َ ] (اِخ ) ابن جون . صحابیست . (منتهی الارب ). اکثم عبدالعزی بن جون و یا خود ابن ابی الجون از صحابه است و برخی از روایات از وی منقول است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
یمونا
لغتنامه دهخدا
یمونا. [ ی َ ] (اِخ ) به زبان سنسکریت ، نام رود عظیم جون ، که در هندوستان واقع است . (ناظم الاطباء).
-
جؤنه
لغتنامه دهخدا
جؤنه . [ ج ُءن َ ] (ع اِ) طبله ٔ عطار. ج ، جُؤَن (منتهی الارب ).