کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جولان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جولان کردن
لغتنامه دهخدا
جولان کردن . [ ج َ / جُو / ج َ وَ ک َدَ ] (مص مرکب ) دور گردیدن . گرد برآمدن . گردیدن . || تاخت کردن . تاختن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
سبک جولان
لغتنامه دهخدا
سبک جولان . [ س َ ب ُ ج َ / جُو ] (ص مرکب ) مرادف سبک پی . (آنندراج ). تندخیز. سبک رو : ز ناحق کشتگان پروا ندارد آن سبک جولان نسوزد دل نسیمی را که ره بر لاله زار افتد. صائب (از آنندراج ).نبض دل بیتابان زین دست نمی جنبداین موج سبک جولان دریای دگر دارد...
-
مه جولان
لغتنامه دهخدا
مه جولان . [ م َه ْ ج َ / جُو ] (ص مرکب ) که جولان و سیر و گردش او چون ماه است . با جولان کردنی چون ماه . || جولان کننده بر ماه . پیماینده ٔ ماه که به کنایه مراد رخسار معشوق است . بر ماه رخسار آینده و رونده : ای زلف بتم عقرب مه جولانی جادوصفتی گرچه ب...
-
جستوجو در متن
-
ناورد دادن
لغتنامه دهخدا
ناورد دادن . [ وَ دا دَ ] (مص مرکب ) جولان دادن . جولان کردن : بر زمین فراخ دِه ناورددر هوای بلند کن پرواز.مسعودسعد.
-
ناورد کردن
لغتنامه دهخدا
ناورد کردن . [ وَ ک َ دَ ](مص مرکب ) گشتن . گردش کردن . جولان دادن : گفتا مکن ای سلیم دل مردپیرامن این حدیث ناورد.نظامی .
-
جؤول
لغتنامه دهخدا
جؤول . [ ج ُ ] (ع مص ) گرد برآمدن . جولان . جولة. (منتهی الارب ). || طواف کردن . (ذیل اقرب الموارد).
-
پویه کردن
لغتنامه دهخدا
پویه کردن . [ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رفتن نه نرم و نه بشتاب : بر طراز آخته پویه کند چون عنکبوت بر بدستی جای بر جولان کند چون بابزن .منوچهری .
-
جول
لغتنامه دهخدا
جول . [ ج َ ] (ع مص ) طواف کردن . (ذیل اقرب الموارد). گشتن . (تاج المصادر بیهقی ). گرد برآمدن . (منتهی الارب ). جولان و جولة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به آن دو شود.
-
عنان سبک کردن
لغتنامه دهخدا
عنان سبک کردن . [ ع ِ س َ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آهسته به راه رفتن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). مرادف عنان بازکشیدن است یعنی آهسته رفتن . (از آنندراج ). || اختیار اسب را دادن که هر چون خواهد برود : او عنان سبک ، و رکاب گران کرده و در میدان بیخو...
-
صید انداختن
لغتنامه دهخدا
صید انداختن . [ ص َ / ص ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) شکار کردن . نخجیر کردن . صید از پا درآوردن . شکار گرفتن : وز آنجا سوی صحرا ران گشادندبصید انداختن جولان گشادند. نظامی .گفتا نه که تیر چشم مستم صید از تو ضعیف تر نینداخت .سعدی .
-
مجاولة
لغتنامه دهخدا
مجاولة. [ م ُ وَ ل َ ] (ع مص ) با یکدیگر بگشتن در جنگ . (تاج المصادر بیهقی ). با یکدیگر گشتن در حرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). با یکدیگر جولان کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکدیگر را وا پس راندن و به یکدیگر حمله آوردن . (از اقرب الموارد).
-
ناورد گرفتن
لغتنامه دهخدا
ناورد گرفتن . [ وَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گردیدن . گشتن . جولان دادن : وآن یاوگیان رایگان گردپیرامن او گرفته ناورد. نظامی .تو در غم جان من به صد دردمن گرد جهان گرفته ناورد. نظامی . || پیکار کردن . مجازاً به معنی رقابت کردن : چو لعلم با شکر ناورد گیر...
-
جای خویش واکردن
لغتنامه دهخدا
جای خویش واکردن . [ ی ِ خوی / خی ک َ دَ ] (مص مرکب ) جای برای خویشتن پیدا کردن . جای خود را یافتن . در تداول بمعنی برای خود موقعیتی بدست آوردن است : گر دل از سنگست نبود مانع جولان عشق نام جای خویش آخر در نگین ها واکند.میرزا بیدل (ازبهار عجم ).