کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جولا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جولا
لغتنامه دهخدا
جولا. (ص ، اِ) نساج . بافنده . حائک . جولاهه . جولاه . رجوع به جولاه و جولاهه شود.
-
واژههای مشابه
-
جولا کمر
لغتنامه دهخدا
جولا کمر. [ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 240 تن . آب آن از چشمه ٔ جولاکمر و محصول آن غلات ، صیفی ، لبنیات وپشم . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایر...
-
جستوجو در متن
-
حریرباف
لغتنامه دهخدا
حریرباف . [ ح َ ] (نف مرکب ) جولا که حریر بافد.
-
کارتن
لغتنامه دهخدا
کارتن .[ ت َ ] (اِ مرکب ) عنکبوت را گویند. (برهان ) (انجمن آرا). مؤلف برهان گوید: اگر پای عنکبوت بر کسی بندند که شبها تب میکرده باشد تب ازو مفارقت کند، اگر جایگاه عنکبوت را با علک رومی بخور کنند تمام بگریزند و الا بمیرند : جولهی را در خراسان بُد وطن...
-
ممسحة
لغتنامه دهخدا
ممسحة. [ م ِ س َ ح َ ] (ع اِ) ماله یعنی چیزی که بدان چیز دیگر را بمالند. (آنندراج ). || گل ماله ٔ معماران . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || ماله ٔ جولا. (مهذب الاسماء). غرواشه . (دهار). || دستار روی خشک کننده . (یادداشت لغت نامه ). رومال . و رجوع به دس...
-
حائک
لغتنامه دهخدا
حائک . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حوک و حیاکت و حیاک . بافنده . جولاه . جولاهه . جولا. نسّاج . گوفشانه . پای باف . همگر. جشیر. جشیره . بافکار. || نعت فاعلی از حیک و حَیکان . آنکه خرامد. آنکه گرازان رود. آنکه گاه رفتن دوش و تن جنباند. آنکه گاه رفتن دو...
-
کارتنه
لغتنامه دهخدا
کارتنه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) عنکبوت . (ترجمان القرآن ). کارتن . کارتنک . (برهان ). تنند. (رودکی ص 1170). تننده . دیوپای . (رودکی ص 1296). جولا. کره تن . کروتنه . (برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ لغت کارتنه ) : ز دام کارتنه چون مگس فرار کندفضای روز...
-
مرشة
لغتنامه دهخدا
مرشة. [ م ِ رَش ْ ش َ ] (ع اِ) آنچه بدان آب اندازند. (دهار). ج ، مراش . (دهار). آنچه بوسیله ٔ آن آب یا مایعی را بپاشند. (از اقرب الموارد). آب پاش . || چیزی باشد که جولا آب بدان بکرباس زند. غرواش . غرواشه . لیف شویمالان و جولاهگان و آن گیاهی است که آن...
-
شوله
لغتنامه دهخدا
شوله . [ ش َ / شُو ل َ / ل ِ ] (اِ) یک توپ پارچه . (برهان ). یک توپ پارچه که درویشان بجای پتو بکار برند. (فرهنگ فارسی معین ). || تیر شهاب که روشناییی باشد که شبها در جانب آسمان از طرفی به طرف دیگر رود. (برهان ). || شله : شوله ماش . شوله قلمکار. (یادد...
-
نساج
لغتنامه دهخدا
نساج . [ن َس ْ سا ] (ع ص ) جولاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بافنده . چولاه . (از ناظم الاطباء). بافنده ٔجامه . (غیاث اللغات ). جولاهه . (مهذب الاسماء). جامه باف . جولا. حائک . گوفشانه . پای باف . بافکار : عنکبوت آمد آنگاه چو نساجی سر...
-
ماشوره
لغتنامه دهخدا
ماشوره . [ رَ/ رِ ] (اِ) نی کوچکی را گویند که جولاهگان ریسمان برآن پیچند از برای بافتن . (برهان ) (از ناظم الاطباء).نی پاره ٔ کوچک میان تهی که جولاهگان دارند و ریسمانی بر آن پیچیده در ماکو نهند و جامه ببافند. (آنندراج ). نی میان تهی که جولا ریسمان بر...
-
کارگاه
لغتنامه دهخدا
کارگاه . (اِ مرکب ) کارگه . محل ساختن چیزها خصوصاً بافتن جامه . (غیاث ) (آنندراج ). منسج . چارچوبی که بر آن جامه ای کشند و بر آن نقوش از ابریشم و نخ زرین و سیمین دوزند. دستگاه . کارخانه . طراز. کارگاه شکر. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). معمل . جای کا...
-
عنکبوت
لغتنامه دهخدا
عنکبوت . [ ع َ ک َ ] (ع اِ) تننده . (منتهی الارب ). کرتینه . (ناظم الاطباء). کرم معروف که بفارسی آن را تننده گویند. (آنندراج ). جانوری است کوچک ، که از لعاب خود نخهایی در هوا و بر سر چاهها می تند و بوسیله ٔ آن طعام خود را شکار میکند، و برای خود خانه ...