کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوق جوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوق جوق
لغتنامه دهخدا
جوق جوق . (ق مرکب )دسته دسته . گروه گروه . دسته بدسته : بعد از آن جبرئیل و ملائکه و مهاجر و انصار بر وی [ پیغمبر ] نماز کردند جوق جوق . (مجمل التواریخ ). || بسیار بسیار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جوق شود.
-
جستوجو در متن
-
هامون قیامت
لغتنامه دهخدا
هامون قیامت . [ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صحرای رستاخیز. صحرای قیامت . زمین محشر : همچو هامون قیامت گرد میدان جوق جوق زمره ای اندر عنا و مجمعی اندر بطر.سنائی .
-
خبطةً خبطةً
لغتنامه دهخدا
خبطةً خبطةً. [ خ ِ ب ْ طَ تَن ْ خ ِ ب ْ طَ تَن ْ ] (ع ق مرکب ) گروه گروه . جوق جوق . پاره پاره . (از منتهی الارب ). منه : اتواخبطة خبطة؛ یعنی آمدند پاره پاره و گروه گروه . رجوع به خِبطَة در معجم الوسیط و خِبَط در متن اللغة شود.
-
اسباه
لغتنامه دهخدا
اسباه . [ اِ ] (اِ) سپاه . لشکر. (سروری ). لشکر انبوه و سپاه . (برهان ) : جوق جوق اسباه تصویرات ماسوی چشمه ٔ دل شتابان از ظما. مولوی .اگر دلیل وجود این صورت این بیت است ،کافی نیست ، چه اسپاه نیز میتوان خواند با باء فارسی . || سگ . (برهان ) (سروری ). ...
-
افاجة
لغتنامه دهخدا
افاجة. [ اِ ج َ ] (ع مص ) شتاب رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شتاب رفتن . (از اقرب الموارد). || دویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دویدن اسب : افاج الفرس ؛ عدا. (از اقرب الموارد). || جوق جوق فرستادن شتران را بر آب و ح...
-
تقادع
لغتنامه دهخدا
تقادع . [ ت َ دُ ] (ع مص ) در پی یکدیگر شتافتن در چیزی و جوق جوق درافتادن ، گویی هریکی پیشی میجوید بر صاحب خود. || همدیگر را بازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تدافع و تکافؤ قوم . (از اقرب الموارد). || پیاپی مردن قوم . || نیزه زدن ...
-
ظماء
لغتنامه دهخدا
ظماء. [ ظِ ] (ع ص ) ظماء بودن فصوص اسب ؛ بندهای آن سست و فروهشته و پرگوشت نبودن . || (مص ) تشنه یا سخت تشنه شدن . ظماءَة. || (اِمص ) ظِما. تشنگی : مرا چو تیغ دهد آب ، آبگون گردون هرآنگهی که بنالم به پیش او ز ظماچو تیغ نیک بتفساندم ز آتش دل در آب دیده...
-
سوزن کرد
لغتنامه دهخدا
سوزن کرد. [ زَ ک َ ] (ن مف مرکب ) چیزی که از سوزن کرده باشند. قلاب دوزی . (یادداشت بخط مؤلف ) : و از وی [ از خوزستان ] شکر و جامه های گوناگون و پرده ها و سوزن کردها و شلواربند و ترنج شمامه و خرما خیزد. (حدود العالم ). قرقوب شهری است خرد [ خوزستان ] ...
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طُ ] (ع اِ) گروه طلب کنندگان . طُلب بالضم ؛ معرب تُلب بمعنی گروه مردم . (غیاث ) (آنندراج ). جماعتی و گروهی از مردمان را گویند که یک جا جمع شده و گرد آمده باشند. (برهان قاطع) : و چون خواهد که بجملگی حمله برد سواران را سوی راست و چپ دشمن درآرد ...
-
شسته
لغتنامه دهخدا
شسته . [ ش ِ / ش َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) مخفف نشسته . (یادداشت مؤلف ). نشسته . (فرهنگ فارسی معین ) : بپرسید کآن سبز ایوان بپای کدام است تازان و شسته بجای . اسدی .من شسته به نظاره و انگشت همی گزو آب مژه بگشاده و غلطان شده چون گوز. سوزنی .شسته در باطن م...
-
محترز
لغتنامه دهخدا
محترز. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) آگاه و خبردار و هوشیار و دوراندیش . (ناظم الاطباء). || دوری گزیننده . پرهیزکننده و خویشتن را نگهدارنده . (آنندراج ) (غیاث ) : بیار باده کجا بهتر است باده هنوزکه تو به باده ز چنگ زمانه محترزی . منوچهری .از کراهیت ناصرالدین...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مظاهربن سین اسدی . وی از انصار حسین (ع ) است که در کربلا کشته شد. شیخ طوسی او را یک مرتبه در عداد اصحاب علی (ع ) و بار دیگر در عداد اصحاب حسن بن علی (ع ) و سه دیگر از اصحاب حسین بن علی (ع ) شمرده . در تحریر طاوسی و رجال کشی ...
-
جوخ
لغتنامه دهخدا
جوخ . (اِ) چوخ . چوق . جوق . بسیار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جوقه و جوخه و جوق شود.
-
جوخ
لغتنامه دهخدا
جوخ . [ ج َ ] (اِ) گروه و فوج مردم و حیوانات را گویند. و معرب آن جوق است و بعربی فوج خوانند. (برهان ). دسته دسته از مردم و حیوانات ، و جوق و جوقه معرب آنست و سرجوقه بمعنی سردسته . (انجمن آرای ناصری ). گروهی سوار یا پیاده که آنرا جوق نیز گویند. بتازیش...