کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوشن
لغتنامه دهخدا
جوشن . [ ج َ / جُو ش َ ] (اِ) خفتان . (مهذب الاسماء).سلاحی باشد غیر زره چه زره تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه ٔ آهن هم باشد. (برهان ) (آنندراج ). معرب آن هم جوشن است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : بپوشید تن را بچرم پلنگ که جوشن نبد آنگه آئین جنگ . ...
-
جوشن
لغتنامه دهخدا
جوشن . [ ج َ ش َ ] (اِخ ) (ذوالَ ...) نام صحابی است پدر شمر و او در عرب اول کسی است که جوشن پوشیده بود یا آنکه او را کسری جوشن داده بود یا آنکه سینه اش برآمدگی داشت . (آنندراج ). رجوع به ذوالجوشن شود.
-
جوشن
لغتنامه دهخدا
جوشن . [ ج َ ش َ ] (اِخ ) کوهی است مشرف به حلب و در مغرب آن قرار دارد. در دامنه ٔ این کوه مقابر و مشاهدی است از شیعه . شعراء حلب ازآن بسیار یاد کرده اند. رجوع به معجم البلدان شود.
-
جوشن
لغتنامه دهخدا
جوشن . [ ج َ ش َ ] (ع اِ) سینه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (برهان ). || میانه ٔ شب یا اول آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). دل شب یعنی نصف شب . (برهان ). ج ، جَواشِن . || زره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جوشن
لغتنامه دهخدا
جوشن . [ ج َ ش َ ](اِخ ) طایفه ای از بنی سعد. (صبح الاعشی ج 1 ص 333).
-
جوشن
لغتنامه دهخدا
جوشن . [ ج َش َ ] (اِخ ) ابن منظوربن بعجة. کسی است که عرب در کرم و شجاعت به وی مثل زنند. (صبح الاعشی ج 1 ص 333).
-
جوشن
لغتنامه دهخدا
جوشن . [ ش َ ] (اِ) سلاحی است . (برهان ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
واژههای مشابه
-
جوشن صغیر
لغتنامه دهخدا
جوشن صغیر. [ ج َ ش َ ن ِ ص َ ] (اِخ ) و جوشن کبیر؛ نام دو دعای معروف .
-
جوشن کبیر
لغتنامه دهخدا
جوشن کبیر. [ ج َ ش َ ن ِ ک َ ](اِخ ) نام دعایی است معروف که بشبهای قدر خوانند:بخصم من که ز کوچک دلی ظفر دیدم همین بس است ببر جوشن کبیر مرا. میرزا عبدالغنی (از آنندراج ).و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
جوشنی
لغتنامه دهخدا
جوشنی . [ ج َ / جُو ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به جوشن . جوشن گر. (مهذب الاسماء). رجوع به جوشن شود.
-
جویش
لغتنامه دهخدا
جویش . [ ج ُ وَ ش ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر جوشن . رجوع به جوشن شود.
-
جواشن
لغتنامه دهخدا
جواشن . [ ج َ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ جوشن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جوشن شود.
-
یلبة
لغتنامه دهخدا
یلبة. [ ی َ ل َ ب َ ] (ع اِ) یکی یلب . یک جوشن چرمین . (ناظم الاطباء). جوشن . (دهار). نوعی از زره که از پوست بعض حیوان سازند. (آنندراج ). جوشن و آن غیر درع است که زره باشد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یلب شود.