کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوزق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوزق
لغتنامه دهخدا
جوزق . [ ج َ / جو زَ ] (معرب ، اِ) جوزق پنبه ؛ معرب کوزه ٔ پنبه ، غلاف پنبه که هنوزپنبه از آن برنیاورده باشند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غوزه ٔ پنبه قبل از شکفتن . معرب گوزه . (غیاث )(آنندراج ). کولک . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ).
-
جوزق
لغتنامه دهخدا
جوزق . [ ج َ زَ ] (اِخ ) از نواحی نیشابور است . گروهی از محدثان بدان منسوب و به جوزقی معروفند. رجوع به معجم البلدان شود.
-
جستوجو در متن
-
جوازق
لغتنامه دهخدا
جوازق . [ ج َ زِ] (معرب ، اِ) ج ِ جوزق . (دهار). رجوع به جوزق شود.
-
جوزقی
لغتنامه دهخدا
جوزقی . [ ج َ / جُو زَ ] (ص نسبی ) منسوب به جوزق و جوزقه . || غوزه فروش . (دهار). رجوع به جوزقه شود. || منسوب به جوزق ، ناحیه ای به نیشابور. (انساب سمعانی ). || منسوب به جوزق هرات . (انساب سمعانی ). رجوع به جوزق شود.
-
کوزه ٔ پنبه
لغتنامه دهخدا
کوزه ٔ پنبه . [ زَ / زِ ی ِ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غنچه ٔ پنبه . (آنندراج ). جوزق . (ناظم الاطباء). غوزه ٔ پنبه . و رجوع به جوزق و غوزه شود.
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد. محدث جوزقی . از مردم جوزق دهی بهرات ، نه ناحیه ای به نیشابور.
-
چوب باز
لغتنامه دهخدا
چوب باز. (نف مرکب ) که چوب بازد. که با چوب بازی کند. || (اِ)جوزق . معرب گوزه ، غلاف پنبه که هنوز پنبه از آن برنیاورده باشند و بفارسی گوزغه گویند. (ناظم الاطباء).
-
کعابیر
لغتنامه دهخدا
کعابیر. [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کعبورة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به کعبورة شود. || غلافها مانند غلاف جوزق و لوبیا و جز آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
عفازة
لغتنامه دهخدا
عفازة. [ ع ُ زَ ] (ع اِ) بار پنبه . (منتهی الارب ). غوزه ٔ دهان گشاده . (دهار). جوزالقطن . (اقرب الموارد). جوزةالقطن است که به فارسی کوزک و به شیرازی خروک و به اصفهانی کوکوزک پنبه و به هندی دهیری نامند. (مخزن الادویه ). جوزق و بار پنبه . (ناظم الاطبا...
-
کندک
لغتنامه دهخدا
کندک . [ ک ُ دَ] (اِ) نان ریزه شده و پاره پاره . (برهان ) (آنندراج ).ریزه ریزه و پاره پاره ٔ نان . (انجمن آرا). نان ریزه . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ). نان ریزریز کرده . (ناظم الاطباء). || غوزه . جوزق . جوزقه ٔ پنبه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)...
-
حسین جوزقانی
لغتنامه دهخدا
حسین جوزقانی . [ ح ُ س َ ن ِ ج َ زَ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن جعفر منسوب به جوزق (جوسق = کوشک ) کوهی به حلوان است . وی فقیه بود و در 543 هَ . ق . / 1148 م . درگذشت . او راست : التکلیف وجز آن . (هدیة العارفین ج 1 ص 313) (زرکلی ج 4 ص 241).
-
تنزه
لغتنامه دهخدا
تنزه . [ ت ُ زَ / زِ ] (اِ) چیزی باشد که نخست از درخت سر زند و بعد از آن برگ از میان آن برآید. (برهان ). تنده و غنچه مانندی که نخست از شاخ درخت سر زند. جوزق . (ناظم الاطباء). تبدیل همان تنده است که در برهان مکرر کرده است . (انجمن آرا) (از آنندراج ). ...
-
کولک
لغتنامه دهخدا
کولک . [ ل َ ] (اِ) کدویی بود که زنان پنبه را در او نهند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302) . کدویی را گویند که زنان پنبه ٔ رشتن را در آن نهند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در لهجه ٔ کرمانی ، کولک (غوزه ٔ پنبه ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : زن برون ک...
-
غوزه
لغتنامه دهخدا
غوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) گوزه ٔ پنبه بود که پنبه در او روید. (فرهنگ اسدی نخجوانی ) . گوزه ٔ پنبه . (نسخه ٔ دیگر از فرهنگ اسدی ). گُندَک نیز گویند و به تازی جوزقه گویند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی ) . پنبه ٔ ناشکفته که در غلاف باشد. (فرهنگ جهانگیری ). غلاف...