کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جور و جفا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یک جور
لغتنامه دهخدا
یک جور. [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) یکدست . یک طور. یکسان . مانند هم . (از یادداشت مؤلف ).
-
پی جور
لغتنامه دهخدا
پی جور. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) مصحف پی جو. (در تداول عامیانه ، پی جو). رجوع به پی جو شود.
-
پیاله ٔ جور
لغتنامه دهخدا
پیاله ٔ جور. [ ل َ / ل ِ ی ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیاله ٔ مالامال . پیاله ٔ پر، چه جور یکی از خطوط جام جم است که بر لب بود. (از آنندراج ). رجوع به «جور» شود.
-
خط جور
لغتنامه دهخدا
خط جور. [ خ َطْ طِ ج َ / جُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط اول از هفت خط جام جم که خط لب جام باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).
-
پی جور شدن
لغتنامه دهخدا
پی جور شدن . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پی جو شدن . رجوع به پی جو شدن شود.
-
جستوجو در متن
-
جفا داشتن
لغتنامه دهخدا
جفا داشتن . [ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) جفا ورزیدن بکسی . جفا روا داشتن کسی را : گرچه جفا داردبا عاقلان زشت نگویند ز بهر تراش . ناصرخسرو.رجوع به جفا و جفا پسندیدن شود.
-
جفا دیدن
لغتنامه دهخدا
جفا دیدن . [ ج َ دَ ] (مص مرکب ) جفا بردن . متحمل جفا و ستم شدن . بار ظلم و بیداد کسی را کشیدن : اگر گم کند راه آموزگارسزد گر جفا بیند از روزگار. فردوسی .هر آن طفل کو جور آموزگارنبیند، جفا بیند از روزگار.سعدی .جور و جفا دیدی و رنج و عتاب کشیدی . (گلس...
-
جفا کشیدن
لغتنامه دهخدا
جفا کشیدن .[ ج َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) جفا بردن . متحمل جفا وستم شدن . آزار و ظلم کسی را تحمل کردن : جفای عشق تو چندان که میکشد سعدی خیال عشق تو از سر نمیکند بیرون .سعدی .شرطست جفا کشیدن از یارخمرست و خمار و گلبن و خار. سعدی .ز دوستان بجفا سیر گش...
-
جفاکش
لغتنامه دهخدا
جفاکش . [ ج َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) تَرّ. (منتهی الارب ). محنت کش . سخت جان . سختی بین . (مجموعه ٔ مترادفات ص 222). جفاکشنده . جفابرنده . جفابردار. متحمل جفا. آن که جفا و بیداد را تحمل کند : همه عالم آگهی شد که جفاکش توام نیم از دل تو آگه که وفاگر م...
-
قصد کردن
لغتنامه دهخدا
قصد کردن . [ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آهنگ کردن . عزم کردن : نکنم برتو جفا ور تو جفا قصد کنی نگذارم که کسی قصد جفای تو کند. منوچهری .من از منزل دور قصد تو کردم چو قصد عراقی کند قیروانی . منوچهری .به فر دولت او هرکه قصد سندان کردبه زیر دندان چون موم یا...
-
جفا گستردن
لغتنامه دهخدا
جفا گستردن . [ ج َ گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) جفا روا داشتن بر کسان . گستردن بساط جور و جفا در همه جا. ستم کردن و آزار رسانیدن بر کسان . رجوع به جفا و جفا کردن و جفاگستر شود.
-
جفوة
لغتنامه دهخدا
جفوة. [ ج َ / ج ِ وَ ] (ع مص ) با کسی جفا کردن . (المصادر زوزنی ). ستم و بدی کردن . بدکرداری و بدرفتاری کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جفوت . جور کردن . جفا کردن . جفا ورزیدن . رجوع به جفا و جفوت شود. || قرار نایافتن چیزی بر جای خویش . (الم...
-
جفا فرمودن
لغتنامه دهخدا
جفا فرمودن . [ ج َ ف َ دَ ] (مص مرکب )امر بآزار و جفای کسی کردن . فرمان جفا و بیداد در باره ٔ کسی دادن . تجفیه . رجوع به شواهد ذیل جفا شود.
-
جفا بردن
لغتنامه دهخدا
جفا بردن . [ ج َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) متحمل جفا و ستم شدن . آزار و ظلم کسی را بر خود هموار کردن . تحمل جور و خشونت دیگری را کردن . جفا کشیدن : عیسی که دمش نداشت دودی میبرد جفای هر جهودی . نظامی .ز دشمن جفا بردی از بهر دوست که تریاک اکبر بود زهر دوست ....