کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جور شده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یک جور
لغتنامه دهخدا
یک جور. [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) یکدست . یک طور. یکسان . مانند هم . (از یادداشت مؤلف ).
-
جور شدن
لغتنامه دهخدا
جور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جور شدن با کسی ؛ موافق شدن . توافق پیدا کردن .
-
جور کردن
لغتنامه دهخدا
جور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هر چیزی را جای مناسب خود قرار دادن . هر چیز را نزد متناسب خود جای دادن : جور کردن اجناس و امتعه ؛ کالاها و جنس های لازم و مناسب و هر چیز که مشتری خواهد را فراهم آوردن . || یک دست کردن . جدا کردن انواع به دسته ها. (یاد...
-
جبل جور
لغتنامه دهخدا
جبل جور. [ ج َ ب َ ل ِ ] (اِخ ) نام کوه بزرگی است متصل به دیاربکر از نواحی ارمینیه که دارای قلاع و قریه هائی است . (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ).
-
اصف جور
لغتنامه دهخدا
اصف جور. [ ] (اِخ ) ترکی ، نام سردار سپاه خلیفه در جنگ با زنگیان در خوزستان و اهواز بسال 257 هَ . ق . شاید معرب اسب گور باشد.
-
پی جور
لغتنامه دهخدا
پی جور. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) مصحف پی جو. (در تداول عامیانه ، پی جو). رجوع به پی جو شود.
-
پیاله ٔ جور
لغتنامه دهخدا
پیاله ٔ جور. [ ل َ / ل ِ ی ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیاله ٔ مالامال . پیاله ٔ پر، چه جور یکی از خطوط جام جم است که بر لب بود. (از آنندراج ). رجوع به «جور» شود.
-
خط جور
لغتنامه دهخدا
خط جور. [ خ َطْ طِ ج َ / جُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط اول از هفت خط جام جم که خط لب جام باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).
-
جور و واجور
لغتنامه دهخدا
جور و واجور. [ رُ ] (ص مرکب ) جوراجور. بانواع . گوناگون . رجوع به جورواجور و جوراجور شود.
-
پی جور شدن
لغتنامه دهخدا
پی جور شدن . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پی جو شدن . رجوع به پی جو شدن شود.
-
جستوجو در متن
-
درچین ورچین کردن
لغتنامه دهخدا
درچین ورچین کردن . [ دَ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از اتباع است به معنی جمع و جور کردن . کاخالهای متفرق و پریشان شده ٔ اتاق را منظم ساختن وهر یک را بجای خود نهادن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مرفوع
لغتنامه دهخدا
مرفوع . [ م َ] (ع مص ، اِ) نوعی از دویدن ، و آن مصدر است چون مجلود و معقول : هذه دابة لیس لها مرفوع . (از منتهی الارب ). دویدنی است کمتر از حُضر. (از اقرب الموارد). || بالاترین و سریعترین حرکت . (از اقرب الموارد). || (ص ) نعت مفعولی از رفع. رجوع به ر...
-
کوهبنان
لغتنامه دهخدا
کوهبنان . [ ب ُ ] (اِخ ) نام یکی از دو دهستان بخش راور که در شهرستان کرمان واقع است . از 131 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و در حدود 1500 تن سکنه دارد. قرای مهم آن عبارتند از: ده علی ، جور و اسفیچ . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). در بلوک کوهبنان م...
-
چطور
لغتنامه دهخدا
چطور. [چ ِ طَ / طُو ] (ص مرکب ، ق مرکب ) چگونه و چه وضع. (ناظم الاطباء). در تداول عامه ، بمعنی چگونه و چسان و چه جور؛ چنانکه از کسی پرسند: احوالت چطور است ؟ یا فلان کس کارش چطور است ؟ || در تداول عامه بمعنی چه ، چنانکه در برابر وقوع حادثه ای یا شنیدن...