کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جور جور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ذجل
لغتنامه دهخدا
ذجل . [ ذَ ] (ع اِمص ) ظلم . جور. ستم . ستم کردن .
-
نفیرچی
لغتنامه دهخدا
نفیرچی . [ ن َ ] (ص مرکب ) آنکه نفیر را بنوازد. (آنندراج ). نفیرزن . آنکه بوق و نفیر می نوازد. (ناظم الاطباء) : ماه نفیرچی مکن این جور میر من تا نگذرد ز جور تو از مه نفیر من .سیفی (از آنندراج ).
-
ضوز
لغتنامه دهخدا
ضوز. [ ض َ ] (ع مص ) کم کردن و نقصان کردن در حق کسی . (منتهی الارب ). || جور کردن در حکم . (منتخب اللغات ). جور و ستم کردن بر کسی در حکم . (منتهی الارب ). || خائیدن خرما را. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). خائیدن . (تاج المصادر).
-
ناجور
لغتنامه دهخدا
ناجور. (ص مرکب ) مقابل جور. چیزهای بی مناسبت و از جنس های مختلف . (فرهنگ نظام ). چیزی که جفت و جور با دیگری نباشد. هر دو چیز که با هم مختلف باشند و به یکدیگر شباهت نداشته باشند. (ناظم الاطباء). نامناسب . که جور نیست . که متناسب نیست . ناموافق . که یک...
-
یوده
لغتنامه دهخدا
یوده . [ دَ/ دِ ] (ص ) پیوسته و متحد و یک جور. (ناظم الاطباء).
-
جوری
لغتنامه دهخدا
جوری . (حامص ) توافق وهم آهنگی . مقابل ناجوری . رجوع به جور و ناجور شود.
-
سرهم آوردن
لغتنامه دهخدا
سرهم آوردن . [ س َ رِ هََ وَ دَ ] (مص مرکب ) درست کردن . جور کردن .
-
بی عدالتی
لغتنامه دهخدا
بی عدالتی . [ ع َ / ع ِ ل َ ] (حامص مرکب ) ستمگری . ظلم . جور.
-
تطو
لغتنامه دهخدا
تطو. [ ت َطْوْ ] (ع مص ) ستم کردن و جور نمودن . (منتهی الارب ).
-
جوری
لغتنامه دهخدا
جوری . (ص نسبی ) منسوب به جورو آن شهری است بفارس : گلاب جوری . رجوع به جور شود.
-
دژخدایی
لغتنامه دهخدا
دژخدایی . [ دُ ] (حامص مرکب ) حکومت جور. حکومت استبدادی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به دژخدای شود.
-
ناهمجوری
لغتنامه دهخدا
ناهمجوری . [ هََ ] (حامص مرکب ) صفت ناهمجور. جور نبودن . همجور نبودن . رجوع به ناهمجور شود.
-
ناهمساز
لغتنامه دهخدا
ناهمساز. [ هََ ] (ص مرکب ) ناساز. ناسازوار. ناسازگار. غیرمتناسب . بی تناسب . ناهم جور. || ناهم کوک .
-
هم پالکی
لغتنامه دهخدا
هم پالکی . [ هََ ل َ ] (ص مرکب ) دو تن که دارای افکار و اندیشه های مشابه اند و یک شیوه زندگی کنند. جور. مناسب .
-
ضیز
لغتنامه دهخدا
ضیز. [ ض َ ] (ع مص ) کم کردن حق کسی را.(منتهی الارب ). نقصان کردن . (زوزنی ). || ستم کردن بر کسی . (منتهی الارب ). جور کردن . (زوزنی ).