کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوراب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوراب
لغتنامه دهخدا
جوراب . (اِ) پای تابه ای که از نخ های پنبه ای یا پشمی یا ابریشمی بافند و پاها را بدان پوشانند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : دل خسته از عشق بی تاب شدز دردش مشبک چو جوراب شد. میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).- جوراب باف ؛ بافنده ٔ جوراب .- جوراب بافی ؛ شغل...
-
جوراب
لغتنامه دهخدا
جوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل دارای 1040 تن سکنه . آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات ، حبوبات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جوراب
لغتنامه دهخدا
جوراب . (اِخ ) دهی است جزو دهستان ارنگه ٔ بخش کرج شهرستان تهران دارای 255تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.
-
واژههای مشابه
-
چرخ جوراب بافی
لغتنامه دهخدا
چرخ جوراب بافی . [ چ َ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دستگاه جوراب بافی . دستگاهی که بوسیله ٔ آن جوراب بافته شود. ماشین جوراب بافی .
-
جستوجو در متن
-
ارمنی بافت
لغتنامه دهخدا
ارمنی بافت . [ اَ م َ ] (ن مف مرکب ) (جوراب ...) قسمی از بافت جوراب .
-
ساق بند
لغتنامه دهخدا
ساق بند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) بند جوراب .
-
فیل د قز
لغتنامه دهخدا
فیل د قز. [ دُ ق ُ ] (از فرانسوی ، اِ مرکب ) لفظاً به معنی نخ اسکاتلند یا اسکاتلندی است . (یادداشت مؤلف ). نوعی نخ که اصل آن از اسکاتلند است و جوراب از آن بافند: جوراب فیل دقز. (یادداشت دیگر) (فرهنگ فارسی معین ).
-
بتیک
لغتنامه دهخدا
بتیک . [ ] (اِ) کژ باشد که به کلاه و جوراب کنند. (از فرهنگ اسدی ). قز باشد که به جوراب و کلاه بافند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ) : فاخته گون شد هوا ز گردش خورشیدجامه ٔ خانه بتیک فاخته گون شد.رودکی .
-
کامواباف
لغتنامه دهخدا
کامواباف . [ کام ْ ] (نف مرکب ) آنکه کاموا بافد. کسی که از کاموا بافتنی ها چون جوراب و پیراهن و بلوز و جامه و غیره ببافد.
-
کورب
لغتنامه دهخدا
کورب . [ ک َ / کُو رَ ] (اِ) معرب آن جورب است . (المعرب جوالیقی ). رجوع به جورب ، گورب و جوراب شود.
-
جورب
لغتنامه دهخدا
جورب . [ ج َ رَ ] (ع اِ) پایتابه . ج ، جوارب . و جواربه نیز مثل آنست . (منتهی الارب ). رجوع به جوراب شود.
-
جوربة
لغتنامه دهخدا
جوربة. [ ج َ رَ ب َ ] (ع مص )پایتابه پوشانیدن . (منتهی الارب ). جوراب پوشانیدن .
-
جوارب
لغتنامه دهخدا
جوارب . [ ج َ رِ ] (معرب ، اِ) ج ِ جورب . (منتهی الارب ).پایتابه ها. (آنندراج ). رجوع به جورب و جوراب شود.