کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوذر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوذر
لغتنامه دهخدا
جوذر. [ ج َ / جُو ذَ ] (اِ) جوبجو که بمعنی ذره ذره است . (شرفنامه ٔ منیری ). پاره پاره و ریزه ریزه و ذره ذره . (برهان ) (آنندراج ).
-
جوذر
لغتنامه دهخدا
جوذر. [ ج َ ذَ / ذِ ] (معرب ، اِ) معرب گوذره ، بچه گاو دشتی . (غیاث از منتخب و رساله ٔ معربات ) (آنندراج ). بچه گوزن . رجوع به جودر شود.
-
واژههای مشابه
-
جؤذر
لغتنامه دهخدا
جؤذر. [ ج ُءْ ذَ / ذُ ] (معرب ، اِ) بچه گاو. (المعرب جوالیقی ). و این فارسی معرب است . (المعرب ص 14). گوذر و بچه گاو دشتی . (مهذب الاسماء). گوزن بچه . جیذر. (منتهی الارب ). ج ، جآذر.(المعرب ) : به آهوگردنان جوذرچشمان کبک رفتاران ... از جوانب حمله ها...
-
جؤذر
لغتنامه دهخدا
جؤذر. [ج ُءْ ذَ ] (ع اِ) گوزن بچه . ج جآذر. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
جوزر
لغتنامه دهخدا
جوزر. [ جُو زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو دارای 108 تن سکنه . آب از چشمه و محصول آنجا غلات ، بزرک . شغل مردم زراعت و گله داری . این ده در مرز ایران و ترکیه واقع شده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
گوذر
لغتنامه دهخدا
گوذر. [ گ َ / گُو ذَ ] (اِ) گودر. جوذر. رجوع به گودر شود.
-
ظمخ
لغتنامه دهخدا
ظمخ . [ ظِ م َ ] (ع اِ) درختی است که به درخت چنار ماند. || درخت انجیر، به لغت طی . || اسم ثمر جودار است نزد اهل عرب به قیروان و غیر آن . و بعضی گفته اند که آن ثمره ٔ جوذر است . رجوع به جوذر شود.
-
گوزر
لغتنامه دهخدا
گوزر. [ گ َ / گُو زَ ] (اِ) جوذر. پوست گاو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به گودر و گودره شود.
-
پوست گاو
لغتنامه دهخدا
پوست گاو. [ ت ِ ] (ترکیبب اضافی ، اِ مرکب ) جلد و چرم گاو. گوذر. جوذر.
-
جودره
لغتنامه دهخدا
جودره . [ ج َ / جُو دَ رَ / رِ ] (اِ) بر وزن حوصله ، غله ٔ خودروی میان زراعت . (برهان ). رجوع به جودر و جوذر شود.
-
جودر
لغتنامه دهخدا
جودر. [ ج َ / جُو دَ] (اِ) گیاهی است خودرو که بیشتر در میان زراعت و جو میروید و دانه ٔ آن کوچک و باریک میباشد و آنرا بعربی طمج میگویند. (برهان ). جوذر. (حاشیه ٔ برهان چ معین از دزی ج 1 ص 178) (لکلرک ج 1 ص 387) : سوی گاویکسان بود کاه و دانه بکام خر ان...
-
طمح
لغتنامه دهخدا
طمح . [ طِ م َ ] (ع اِ)درختی است (گویند هو بالظاء و الخاء المعجمتین و غلط، ابن عباد). (منتهی الارب ). درختی است که بدان دباغی کنند پوست را و چرم بدان سرخ برآید، و آن را عرنه نیز گویند. || یکی از دو گونه ثمر جوذر.