کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جود
لغتنامه دهخدا
جود. (ع اِمص ) گرسنگی . مجدالدین گوید این معنی غریب است و جز در بیت هذلی در جای دیگر دیده نشده است . (منتهی الارب ). || بخشش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). دهش . سخاء. فیض . کرم . || رادی . جوانمردی . (دهار) (یادداشت مرحوم دهخدا). در بیت زیر استعار...
-
جستوجو در متن
-
جائد
لغتنامه دهخدا
جائد. [ ءِ ] (ع ص ) از جود. رجوع به معانی جَود شود. || باران نیکو. ج ، جَود. رجوع به جود شود.
-
هشام
لغتنامه دهخدا
هشام . [ هَِ ] (ع اِمص ) جود و بخشش و جوانمردی و سخاوت . (ناظم الاطباء). جود. (اقرب الموارد). جوانمرد . (منتهی الارب ).
-
خوهد
لغتنامه دهخدا
خوهد. [ خوَ / هََ ] (فعل ) مخفف خواهد : کامم از جود او برونق شدهم خوهد تا شود برونق تر.سوزنی .
-
درهشته
لغتنامه دهخدا
درهشته . [ دَ هَِ ت َ / ت ِ ] (اِ) جود و عطا. (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). عطا. (صحاح الفرس ). جود و عطا و کرم . (برهان ). کرم و بخشش و داد و سخا. (ناظم الاطباء).
-
بی عوار
لغتنامه دهخدا
بی عوار. [ ع ِ / ع َ / ع ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + عوار) بی عیب : اختیار دست او جود است جود بی ریااعتقاد رای او عدل است عدل بی عوار. ناصرخسرو.و رجوع به عوار شود.
-
کرم گستری
لغتنامه دهخدا
کرم گستری . [ ک َ رَ گ ُ ت َ ] (حامص مرکب ) بخشش . سخاوت . جود.
-
سخاوت کردن
لغتنامه دهخدا
سخاوت کردن . [ س َ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جود. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). بخشیدن . بخشش .
-
غیاث
لغتنامه دهخدا
غیاث . (اِخ ) ابن فارس بن ابی جود. وی مقری بود و به سال 605 هَ . ق . درگذشته است . (از تاج العروس ).
-
جوداء
لغتنامه دهخدا
جوداء. [ ج َ ] (ع ص ) مؤنث اجود، بمعنی نیکوتر. ج ، جود، اجاوید. (اقرب الموارد).
-
جؤود
لغتنامه دهخدا
جؤود. [ ج ُ ] (ع مص ) بسیاراشک گردیدن چشم . (از اقرب الموارد). رجوع به جود شود.
-
دیرالعذاری
لغتنامه دهخدا
دیرالعذاری . [ دَ رُل ْ ع َ را ] (اِخ ) نام محلی است در باغهای خارج حلب و اما در آن دیری نیست و شاید هم در زمان قدیم دیری جود داشته است . (از معجم البلدان ).
-
رایگانی دادن
لغتنامه دهخدا
رایگانی دادن . [ ی ْ / ی ِ دَ ] (مص مرکب ) مفت دادن . مجانی دادن . بدون عوض بخشیدن . رایگان دادن : هنر باید آنجا و جود و شجاعت فلک مملکت کی دهدرایگانی . دقیقی .کسی رایگان خاک ندْهد به کس همی جود او زر دهد رایگانی . عنصری .تو این مملکت رایگانی ندادی ف...
-
از آن کجا
لغتنامه دهخدا
از آن کجا. [ اَ ک ُ ] (حرف ربط مرکب ) از آنکه . بعلت آنکه . بجهت آنکه . از برای آنکه : تنم خمیده چو ذالست از آن کجا زلفت بدال ماند و خالت چو نقطه بر سر ذال . معزی .در و یاقوت من از همت و جود تو سزدزان کجا همت و جود تو چو بحر است و چو کان .؟ (از آنندر...