کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوخی
لغتنامه دهخدا
جوخی . [ ج َ خا ] (اِخ ) (یوم ...) جنگی است معروف در عصر اسلام . (مجمع الامثال میدانی ).
-
جوخی
لغتنامه دهخدا
جوخی . [ ج َ خا ] (اِخ ) موضعی است نزدیک زبالة،و گاه «جوخاء» با مدّ آید. (منتهی الارب ) (مراصد).
-
جوخی
لغتنامه دهخدا
جوخی . [ ج َ خا ] (ع اِ) اسم است برای اِماء. (ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ). اسم است برای داهان . (منتهی الارب ).
-
جوخی
لغتنامه دهخدا
جوخی . [ ج َخا ] (اِخ ) دهی است از توابع واسط. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
صارم
لغتنامه دهخدا
صارم . [ رِ ] (اِخ ) ابن عُلْوان جَوخی . شیخ طوسی گوید: وی از اصحاب صادق است و نسبت او به بنی مجاشع میرسد که جریر آنان را بنی جوخی خوانده و یا نسبت او به جوخی کسکر است و آن قریه ای است از اعمال واسط و یا منسوب به جوخی است که نقطه ای است نزدیک زباله ....
-
جوخانی
لغتنامه دهخدا
جوخانی . [ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب به جوخان و آن به اصطلاح مردم بصره محل پشته شده ٔ خرمای چیده (خرمن خرما) است . (انساب سمعانی ). || منسوب به جَوخی ̍. رجوع به جوخی شود.
-
جوخاء
لغتنامه دهخدا
جوخاء. [ ج َ] (اِخ ) جاییست در بادیه بین عین صید و زبالة در دیار بنی عجل . در شعر ابوقصاص نصری جوخی با الف مقصوره آمده . (مراصد) (معجم البلدان ). رجوع به جوخی ̍ شود.
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) برکه ای است میان مکه و تنعیم . (منتهی الارب ) (قاموس ). قطبی گوید: این همان وادی است که اکنون جوخی نام دارد. و سخاوی در شرح عراقیه گوید: موضعی که اکنون فخ نام دارد همان وادی زاهر است . (تاج العروس ). یاقوت آرد: شبیکه منزلی است می...
-
تامرا
لغتنامه دهخدا
تامرا. [ م َرْ را ] (اِخ ) طسوجی است در جانب شرقی بغداد و دارای نهر وسیعی است که در هنگام مد، سفینه ها در آن آمد و رفت کنند. این نهر از کوههای شهر زور و کوههای مجاور آن سرچشمه می گیرد. در آغاز بیم آن میرفت چون این نهر از زمینهای سنگی بخاکی نزول کند، ...
-
رمظان
لغتنامه دهخدا
رمظان . [ رَ ] (اِخ ) نام یکی از اصحاب دین مجوس بوده و به اعتقاد او نور مختار است و ظلمت موجب . (برهان ).آقای دکتر معین در حاشیه ٔ برهان آرد: «ابن الندیم درعنوان رؤسای زندقه در دولت عباسیان آرد: «مقالة خسرو الارزمقان ، هذا ایضاً من جوخی ، من قریة عل...
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن مسیب الضبی . یکی از سران سپاه در عصر عباسی بود و با مأمون در جنگ با امین همراهی داشت تا آنکه مأمون ظفر یافت و حسن بن سهل ، عمل «جوخی » (بین خانقین و خوزستان ) را بدو سپرد. هنگامی که در بغداد به مخالفت حسن بن سهل فتنه ای ...
-
داه
لغتنامه دهخدا
داه . (اِ) کنیزک . (برهان ) (غیاث ). امه . خدمتکار کنیز. مولاة. جاریه . وصیفه . خادمه . پرستار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (برهان ). مقابل بنده . مقابل عبد. دَدَه . پرستار چون زن باشد. قثام . ام دفار. دفار. رغال . معز. کهداء. (منتهی الارب ). کنیزی...
-
یوم
لغتنامه دهخدا
یوم . [ ی َ ] (ع اِ) روز. (ترجمان القرآن جرجانی ص 108) (دهار). روز، مذکر آید و اول آن از طلوع فجر صادق است تا غروب آفتاب . ج ، ایام و اصل آن ایوام بوده . جج ، ایاویم . (ناظم الاطباء). روز. ج ، ایام . (مهذب الاسماء). روز. ج ، ایام ، اصل آن ایوام و یوم...