کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوالیقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوالیقی
لغتنامه دهخدا
جوالیقی . [ ج َ ] (اِخ ) موهوب بن ابی طاهر احمدبن محمدبن خضر، مکنی به ابومنصور و مشهور به جوالیقی . از دانشمندان و لغویان بزرگ است . وی علوم خود را از شیخ ابوزکریا خطیب تبریزی فراگرفت و در علم نحو دارای مذاهب غریبی بود. کتابهایی دارد، او راست : 1 - ش...
-
جوالیقی
لغتنامه دهخدا
جوالیقی . [ ج َ ] (اِخ )اسماعیل بن موهوب بن احمد. رجوع به اسماعیل ... شود.
-
جوالیقی
لغتنامه دهخدا
جوالیقی . [ج َ ] (اِخ ) هشام بن سالم ، مکنی به ابوالحکم . از موالی کوفه و اصلاً از اسرای جوزجانان بوده و در جزو اصحاب امام جعفر صادق (83-148 هَ . ق .) و امام موسی کاظم (128-183 هَ . ق .) معدود است و نیز از کسانی است که در ابتدا در توحید به تشبیه و صو...
-
واژههای مشابه
-
حسن جوالیقی
لغتنامه دهخدا
حسن جوالیقی . [ ح َ س َ ن ِ ج َ ](اِخ ) زاویه ٔ قلندران قاهره را او ساخت و نزد کتبغافرمانروای مصر مقرب بود و در دمشق به بیماری استسقادر سال 722 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص 49).
-
جستوجو در متن
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جوالیقی . رجوع به اسماعیل بن موهوب بن احمد جوالیقی ... شود.
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) موهوب بن ابی طاهر احمد جوالیقی . رجوع به جوالیقی ... شود.
-
خربا
لغتنامه دهخدا
خربا. [ خ ُ ] (اِ) نام فارسی حرباء است . جوالیقی می گوید: «خربا» در فارسی بمعنی «حافظالشمس » عربی است . (از المعرب جوالیقی ص 118).
-
جرذق
لغتنامه دهخدا
جرذق .[ ج َ ذَ ] (معرب ، اِ) معرب گرده . (از المعرب جوالیقی ص 95). جردق با دال مهمله . (از حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ص 95). رجوع به جردق و المعرب جوالیقی ص 115 شود.
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) جوالیقی . موهوب بن ابی طاهر احمدبن محمدبن خضر. یکی از ائمه ٔ ادب به بغداد. رجوع به جوالیقی ... شود.
-
تخرص
لغتنامه دهخدا
تخرص . [ ت ِ رِ ] (معرب ، اِ)یکی تخریص . (المعرب جوالیقی ). رجوع به تخریص شود.
-
بغدین
لغتنامه دهخدا
بغدین . [ ب َ ] (اِخ ) لغتی است در بغداد. (منتهی الارب ). و رجوع به المعرب جوالیقی شود.
-
خرم
لغتنامه دهخدا
خرم . [ خ ُ ] (اِخ ) نام کوههای کوچکی بوده است بکاظمیه . (از جوالیقی ص 131).
-
خردیق
لغتنامه دهخدا
خردیق . [ خ ُ ] (ع اِ) خردیک . مَرَق . خردی . (جوالیقی ). رجوع به خردی شود.