کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوارح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوارح
لغتنامه دهخدا
جوارح . [ ج َ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جارحة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اندامها. اندام مردم که بدان کار کنند. دست و پا و دیگر اعضای آدمی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || مرغان شکاری . شکاریان از مرغ و دد. جانوران شکاری . (غیاث ) (آنندرا...
-
جستوجو در متن
-
میلان
لغتنامه دهخدا
میلان . (اِ) نوعی از جوارح طیور. (یادداشت مؤلف ).
-
صقیرة
لغتنامه دهخدا
صقیرة. [ ص ُ ق َ رَ ] (ع اِ) نوعی خرد از جوارح طیور.
-
پرتوبینی
لغتنامه دهخدا
پرتوبینی . [ پ َ ت َ / تُو ] (حامص مرکب ) رادیوسکپی . (فرهنگستان ). رؤیت درون جوارح آدمی با اشعه ٔ مجهول (ریون ایکس ) .
-
مغیری
لغتنامه دهخدا
مغیری . [ م ُ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به مغیرةبن سعید که خدا را به اعضا و جوارح توصیف کرده است . (از الانساب سمعانی ). و رجوع به مغیرةبن سعید و مغیریه شود.
-
ابوسراقه
لغتنامه دهخدا
ابوسراقه . [ اَ س ُ ق َ ] (ع اِ مرکب ) باشه . باشق . ابوعیاض . (مهذب الاسماء). هیلا. موشخوار. موشخور. و آن از طیور جوارح است خردتر از باز از زردچشمان .
-
بنات الفؤاد
لغتنامه دهخدا
بنات الفؤاد. [ ب َ تُل ْ ف ُ آ ](ع اِ مرکب ) افکار و احادیث نفس . (از المرصع). || احشاء داخله و جوارح باطنی . (از المرصع).
-
جارحه
لغتنامه دهخدا
جارحه . [ رِ ح َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث جارح . جراحت کننده . (آنندراج ). || اسب ماده . قولهم هذه الناقة و الاتان من جوارح المال ؛ یعنی جوان و بچه ده است . || اندامهای مردم که بدان کار کنند. (منتهی الارب ). دست . (نصاب الصبیان ). اندام . (السامی ) (دهار)...
-
جوانح
لغتنامه دهخدا
جوانح . [ ج َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ جانحة. استخوانهای پهلو نزدیک سینه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) : و آدمی را هیچ چیز از اجزا واعضا و جوانح و جوارح عزیزتر نیست . (سندبادنامه ).
-
ذات اسمین
لغتنامه دهخدا
ذات اسمین . [ ت ُ اِ م َ ] (ع اِ مرکب ) انوق . رخمة. و آن یکی از جوارح طیور است : و ذات اسمین و الالوان شتی تحمّق و هی کیّسةالحویل .(المرصع) (المزهر ص 339).
-
فهود
لغتنامه دهخدا
فهود. [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فهد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یوزان : آنچه لایق اردو بوده با حرم فرستادند و قومی به اصحاب فهود و جوارح دادند. (جهانگشای جوینی ).
-
ابوطوق
لغتنامه دهخدا
ابوطوق . [ اَ طَ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از جوارح طیور و صاحب نخبةالدهر گوید: بصعید مصر باشد در ساحل نیل و شکار او ماهی و تنها چشمان صید خویش برآرد و بخورد وبقیه بجای ماند و مردمان از پس مانده ٔ او برخورند.
-
اندرونه شناسی
لغتنامه دهخدا
اندرونه شناسی . [ اَ دَ ن َ / ن ِ ش ِ] (حامص مرکب ) در اصطلاح پزشکی علمی که اعضاء و جوارح داخل بدن را مورد بررسی قرار میدهد . معرفةالاحشاء. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
بزدرة
لغتنامه دهخدا
بزدرة. [ ب َ دَ رَ] (ع مص ) مصدر منحوت عربی از بازداری فارسی . بازداری . بازیاری . دانش تربیت طیور و جوارح و علاج بیماری های آنها. دستور معالجه ٔ طیور. (یادداشت بخط دهخدا).