کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جواب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جواب
لغتنامه دهخدا
جواب . [ ج َ ] (ع اِ) پاسخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اجوبة، جَوَبات . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هرچه در رد سؤال یا دعاء یا دعوی یا خطاب یا رساله یا اعتراض و امثال اینها باشد جواب گفته میشود زیرا که سخن بوس...
-
جواب
لغتنامه دهخدا
جواب . [ ج َ بِن ْ ] (ع اِ) حوضهای بزرگ . (آنندراج ). در اصل جوابی بوده ، جمع جابیة. (غیاث اللغات از منتخب ). رجوع به جابیه شود.
-
جواب
لغتنامه دهخدا
جواب . [ ج َوْ وا ] (ع ص )مبالغه ٔ جائب . (از اقرب الموارد). بسیار رونده : رجل جواب لیل ؛ مردی که همه شب راه رود. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
جوآب
لغتنامه دهخدا
جوآب . [ ج َ /جُو ] (اِ مرکب ) (از: جو + آب ) آبی که جو در آن جوشانیده به بیماران دهند، و آنرا آش جو نیز گویند. (غیاث ) (آنندراج ). || ماءالشعیر : حاجت به جوآب است و جوم نیست ولیکن دل هست بنفشه صفت و اشک چو عناب .خاقانی .
-
جواب دادن
لغتنامه دهخدا
جواب دادن . [ ج َ دَ ] (مص مرکب ) پاسخ گفتن . جواب گفتن : گر بلندت کسی دهد دشنام به که ساکن دهد جواب سلام . سعدی . || پاسخ نوشتن : هزار نامه پیاپی نوشتمت که جواب اگرچه تلخ دهی در سخن شکرباری .سعدی .
-
جواب کردن
لغتنامه دهخدا
جواب کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاسخ دادن . جواب نوشتن . || کسی را از خدمت و وظیفه خارج ساختن . بیرون کردن او را. || رد کردن : فلان به واسطه ٔ جور نبودن اجناس ، روزی چند مشتری را جواب می کند.
-
جواب گرفتن
لغتنامه دهخدا
جواب گرفتن . [ ج َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پاسخ شنیدن . پاسخ گرفتن : او جواب خویش بگرفتی از اووز سوءالش می نبردی غیر بو.مولوی .
-
جواب گفتن
لغتنامه دهخدا
جواب گفتن . [ ج َگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) پاسخ دادن . استجابت : طبایع را چو دانستی سوءالم را جوابی گوچرا ضدان یکدیگر مراد از یکدگر دارد؟ ناصرخسرو.یا جواب من بگو یا داد ده یا مرا اسباب شادی یاد ده . مولوی .جوابم گوی جان من بهر تلخی که میخواهی که دشنام از ...
-
شیرین جواب
لغتنامه دهخدا
شیرین جواب . [ ج َ ] (ص مرکب ) که پاسخی خوش و شیرین گوید. (یادداشت مؤلف ) : کمال حسن رویت را مخالف نیست جز خویت دریغا آن لب شیرین اگر شیرین جوابستی .سعدی .
-
بی جواب
لغتنامه دهخدا
بی جواب . [ج َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) آنکه قابل جواب نباشد. (آنندراج ). بی پاسخ و غیرمقبول . (ناظم الاطباء). سخن که نتوان آنرا جواب گفت . (یادداشت بخط مؤلف ) : عین صواب و مسئله بی جواب . سعدی .خجالت میکشم از نامه های بی جواب خودکه بار خاطر آن رخنه ٔ د...
-
حروف جواب
لغتنامه دهخدا
حروف جواب .[ ح ُ ف ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در عربی ، نَعَم ْ، بَلی ̍، اِی ، اَجَل ْ است ، و در فارسی ، هان ، ها.
-
جواب و سؤال
لغتنامه دهخدا
جواب و سؤال . [ ج َ ب ُ س ُ آ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پاسخ و پرسش . سؤال و جواب .
-
خدا جواب دهد
لغتنامه دهخدا
خداجواب دهد. [ خ ُ ج َ دَ هََ ] (جمله ٔ نفرینی ) برای نفرین است و بمعنی خدا بمیراند. (از غیاث اللغات ). عبارتی برای نفرین است . چون کسی بحث کج آغازد، گویند: ما از عهده ٔ جواب تو برنمی آئیم خدا جواب دهد، یعنی از عهده ٔ جواب تو برآید. (آنندراج ) : نمی ...