کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهش 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خفندگی
لغتنامه دهخدا
خفندگی . [ خ ُ ف َدَ / دِ ] (حامص ) جست . جهش . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
ببرجه
لغتنامه دهخدا
ببرجه . [ ب َ ج ِه ْ ] (ص مرکب ) به میزان جهش یک ببر.بدان اندازه که ببر پرش کند. || (نف مرکب ) آنکه چون ببر بجهد. جهش کننده چون ببر : یوزجست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببرجه آهودو و روباه حیله گوردن .منوچهری .
-
جست زدن
لغتنامه دهخدا
جست زدن . [ ج َ زَ دَ ] (مص مرکب ) جَستن . پریدن . خیز برداشتن . جهش کردن . جِسْت زدن . رجوع به کلمه ٔ مزبور شود.
-
یرتمه
لغتنامه دهخدا
یرتمه . [ ی ُ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) یرتما. نوعی از رفتار اسب . (یادداشت مؤلف ). و آن میان قدم و تاخت است با حرکت یک نواخت و بی جهش دستهای کشیده ٔ اسب .
-
جهشان
لغتنامه دهخدا
جهشان . [ ج َ هََ ] (ع مص ) زاریدن . (منتهی الارب ). || آماده ٔ گریستن شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). آغاز کردن بگریستن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به جهش و جهوش شود. || ترسیدن و گریختن . (منتهی الارب ). ترسیدن ، و ...
-
مرعبة
لغتنامه دهخدا
مرعبة. [ م َ ع َ ب َ ] (ع اِ) جست ناگاه که ازآن بترسند، و آن چنان است که کسی با جهش نزد تو بنشیند و چون تو غافل بوده ای سبب ترس گردد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بیابان و هر جای ترسناک که از آن هراسی در دل افتد. (ناظم الاطباء).
-
شیرجه
لغتنامه دهخدا
شیرجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) (از: شیر، اسد + جه ، از جهیدن ) با جهشی چون جهیدن شیر. همانند جهش شیر. (یادداشت مؤلف ). || یکی از حرکات شنا. پرش در آب از جای مرتفع چنانکه سر و دستها که از دو سوی سر کشیده شده است نخست در آب فروشود.- شیرجه رفتن ؛ در ...
-
پیش تخته
لغتنامه دهخدا
پیش تخته . [ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) تخته ای که جلو دکان دکانداران است و بر آن ترازو و غیره باشد. پیشخوان . طبله . جلوخوان . || صندوق پول کسبه و دکانداران . || جزوه کش و رحل . (ناظم الاطباء). || صندوق مانندی مکعب مستطیل شکل با دیواره ٔ بسیار کوتاه...
-
چربوز
لغتنامه دهخدا
چربوز. [ چ َ ] (اِ) ژرپوز. این کلمه در عربی بصورت «یربوع » آمده ، از آنجا بصورت ژرباسیا در اسپانیولی وارد شده و از اسپانیولی بصورت ژربواز وارد زبان فرانسه گردیده است . نوعی حیوان پستاندار کوچک خاکی رنگ ، که پاهایش از دستها بلندتر و کف پایش بسیار پهن ...
-
جهنده
لغتنامه دهخدا
جهنده . [ ج َ هََ دَ / دِ ] (نف ) آنکه جهد. جهش کننده . جستن کننده . جهان : چو چنبرهای یاقوتین بروزباد گلبنهاجهنده بلبل و صلصل چو بازیگر بچنبرها. منوچهری . || گذرنده . ناپایدار. فانی : منه هیچ دل بر جهنده جهان که با تو نماند همی جاودان .فردوسی .چنین ...
-
غده ٔ وزی
لغتنامه دهخدا
غده ٔ وزی . [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به شکل و درشتی یک بلوط است و در حالی که میانی و قرینه دار است در ناحیه ٔ بالائی دبر قرار دارد و قسمت اولیه ٔ حالب (مجرای کلیه ) و مجاری دفعکننده را که از هر طرف با جهش به حالب باز میشوند اح...
-
وزیدن
لغتنامه دهخدا
وزیدن . [ وَ دَ ] (مص ) هبوب . دمیدن . (آنندراج ). رفتن باد از جایی به جایی . جنبیدن باد. (ناظم الاطباء). آمدن باد. جهش . جستن : زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزیدباد به گل بروزید گل به گل اندر غژید. کسایی .آنک را بر باد خواهی داد دل یک وزیدن باد از ...
-
زبرقان
لغتنامه دهخدا
زبرقان . [ زِ رِ ] (ع اِ) حیوانی است درنده . برخی گفته اند ببر متولد از ماده شیری است که زبرقان با او جفت شده باشد یعنی مادر ببر، شیر و پدر او زبرقان است . (از دزی ج 1 ص 579). بستانی آرد: زَبرَقان بگفته ٔ مسعودی در مروج الذهب : حیوانی است خردتر از یو...
-
قورباغه
لغتنامه دهخدا
قورباغه . [غ َ / غ ِ ] (ترکی ، اِ) غورباغه . قُرباغه . قُرباقه . قورباغا. قوربغا. قوربغه . جانوری است از رده ٔ ذوحیاتین های بی دم که اندام های خلفیش بقدر کافی طویلند و موجب جهش حیوان در حرکت میباشند و بعلاوه حیوان در آب بوسیله ٔ آنها بخوبی شنا میکند....
-
ماتریالیسم
لغتنامه دهخدا
ماتریالیسم . [ ت ِرْ ] (فرانسوی ، اِ) نظریه و مکتب فلسفی است که دنیای خارج را واقعی و حقیقی و بیرون از شعور انسان می داند. ماتریالیسم معتقد است که ماده مبداء و اساس است و حس و شعور و تفکر فرع و زائیده ٔ ماده است و درک خاصیت ماده ٔ تکامل یافته و عالی ...