کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهانگردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جهانگردی
لغتنامه دهخدا
جهانگردی . [ ج َ گ َ ](حامص مرکب ) عمل و شغل جهانگرد. سیاحت : سرعت عقل در جهانگردی جنبش روح در جوانمردی . نظامی .چو طالع جهانگردی آرد به پیش نشاید زدن کنده بر پای خویش .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
گیتی گردی
لغتنامه دهخدا
گیتی گردی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل گیتی گرد. گردش کردن در گیتی . گشتن در جهان . جهانگردی .
-
گیهان نوردی
لغتنامه دهخدا
گیهان نوردی . [ گ َ / گ ِ ن َ وَ ] (حامص مرکب ) عمل گیهان نورد. طی جهان . نوردیدن جهان . سیاحی . جهانگردی .
-
جهان دیدن
لغتنامه دهخدا
جهان دیدن . [ ج َ دی دَ ](مص مرکب ) سیاحت . جهان گشتن . جهانگردی : بی دوست حرام است جهان دیدن مشتاق قندیل بکش تا بنشینم به ظلامی . سعدی .- امثال :جهان دیدن به از جهان خوردن .
-
ابن مؤدب
لغتنامه دهخدا
ابن مؤدب . [ اِ ن ُ م ُ ءَدْ دِ ] (اِخ ) عبداﷲبن ابراهیم . او از مشاهیر شعر است . نشأت وی بمهدیه شهر معروف افریقیه بود. او صنعت کیمیا میورزید و بسیاحت و جهانگردی مایل بود،آنگاه که به صقلیه شد رومیان او را اسیر کردند و پس از مصالحه ٔ ثقةالدوله با رو...
-
زحفة
لغتنامه دهخدا
زحفة. [ زُ ح َ ف َ ] (ع ص ) آنکه بسیاحت نمیپردازد و جهانگردی نکند. (از اقرب الموارد) (ازمحیط المحیط). صاحب محیط گوید، آن است که سیاحت در شهرها نکند. اما در اساس چنین است : آنکه بنزدیک سفر کند و به شهرها بسیاحت نرود. (از تاج العروس ). رجل زحفة زُحَلَة...
-
سیاحت
لغتنامه دهخدا
سیاحت . [ ح َ ] (ع مص ) سیر کردن . رفتن بر زمین . (غیاث ) (از آنندراج ). گردش . بگشتن . (نصاب الصبیان ). رفتن در زمین . (دهار). سفر و سیر و گردش در روی زمین از شهری بشهری رفتن . مسافرت . زیارت . جهان گردی . جهان پیمایی . کیهان نوردی : تنی چند از روند...
-
مناکو
لغتنامه دهخدا
مناکو. [ م ُک ُ ] (اِخ ) موناکو. شاهزاده نشینی در کشور فرانسه که 15 کیلومتر مربع وسعت و 22300 تن سکنه دارد. مرکز آن شهر مناکو است که بندری است بر دماغه ای مرتفع در دریای مدیترانه . دارای موزه ٔ اقیانوس شناسی و یکی از مراکز مهم جهانگردی دنیاست . در قر...
-
هرمافرودیت
لغتنامه دهخدا
هرمافرودیت . [ هَِ ما رُ ] (اِخ ) داستان نویسان این عنوان را به یکی از پسران آفرودیت و هرمس اطلاق و روایت کرده اند که : وی که به نام پدر و مادرش خوانده می شد در جنگلی به نام ایدا واقع در فریژی ، به وسیله ٔ نمف ها پرورش یافت . بسیار زیبا بود و در پانز...
-
علی فرزدقی
لغتنامه دهخدا
علی فرزدقی . [ ع َ ی ِ ف َ رَ دَ ] (اِخ ) ابن فضال بن علی بن غالب بن جابربن عبدالرحمان بن محمدبن عمروبن عیسی بن حسن ابن زمعه ٔ مجاشعی قیروانی . مشهور به فرزدقی و مکنی به ابوالحسن . وی ادیب و نحوی و صرفی و لغوی ومفسر و مورخ و عروضی بود. در هجر متولد ش...
-
گویا درخت
لغتنامه دهخدا
گویا درخت . [ دِ رَ ] (اِ مرکب ) درخت سخنگو. درخت که سخن گوید. داستان این درخت را فردوسی چنین گوید:اسکندر رومی در سیر و جهانگردی خود به شهری درآمد و از عجایب آنجا پرسید و:چنین داد پاسخ بدو رهنمای که ای شاه پیروز پاکیزه رای شگفتی ست ایدر که اندر جهان ...
-
هرمس
لغتنامه دهخدا
هرمس . [ هَِ م ِ ] (اِخ ) سوم . شاگرد اسقلیوس اول است که صاحب طب و کیمیا او بوده است . (برهان ). قاضی صاعد اندلسی گوید: وی شاگرد فیثاغورس و از سکنه ٔ مصر بوده و این غیر از هرمس بابلی است . (یادداشت به خط مؤلف ). او راست کتابی در نشرو تعاویذ و عزائم ...
-
رحلة
لغتنامه دهخدا
رحلة. [ رِ ل َ ] (ع مص ، اِ) کوچ کردن . (از منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از دهار). از جایی به جایی شدن . انتقال . کوچیدن . کوچ کردن . (یادداشت مؤلف ) : و اذا اراد اﷲ رحلة نعمةعن دار قوم اخطأوا التدبیرا. (از تاریخ بیهقی چ ا...
-
سبط
لغتنامه دهخدا
سبط. [ س ِ ] (اِخ ) ابن الجوزی یوسف بن قیزاوغلی بن عبداﷲ ترکی حنبلی حنفی بغدادی ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوالمظفر. عالمی مورخ و فقیهی واعظ بود و در زمره ٔ محدثان و حافظان نیز بشمار میرفت ، محدث و حافظ خوش گفتار و نیکومحضر بود. نخست از مذهب حنبلی ...