کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهاد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جهاد کردن
لغتنامه دهخدا
جهاد کردن . [ ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کارزارکردن در راه حق : متغلبان را... خارجی باید گفت با ایشان جهاد باید کرد. (تاریخ بیهقی ص 93).
-
واژههای مشابه
-
جهاد اکبر
لغتنامه دهخدا
جهاد اکبر. [ ج ِ دِ اَ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از ریاضت فرمودن نفس و مجاهده ٔ با او. (برهان ). کارزار بزرگ . جدال با نفس . مقابل جهاد اصغر. (فرهنگ فارسی معین ). مجاهده با نفس اماره . (شرفنامه ٔ منیری ) : قد رجعنا من جهاد الاصغریم با نبی ا...
-
جستوجو در متن
-
مجاهدة
لغتنامه دهخدا
مجاهدة. [ م ُ هََ دَ ] (ع مص ) مجاهدت . مجاهده . با کسی کارزار کردن در راه خدای تعالی . (تاج المصادر بیهقی ). کارزار کردن با دشمنان در راه خدا. جهاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). با کسی کارزار کردن . (ترجمان القرآن ص 86). || کوشش کردن...
-
مخبل
لغتنامه دهخدا
مخبل . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) آن که به عاریت دهد شتر ماده کسی را تا بخورد شیر آن و منتفع شود به پشم وی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که عاریت می دهد شتر ماده و یا میش را تا شیر آن را بخورند و از پشم وی منتفع شوند. (ناظم الاطباء). |...
-
کارزار کردن
لغتنامه دهخدا
کارزار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جنگ کردن : کارزار نمودن یا قَفن . تَعَصوُد. اِقتِتال . تَقاتُل . عَیهَلَه . عَوهَلَه . غَیثَمَه . مُعارَکَه . عِراک . عُلعول . مَعمَعَه . (منتهی الارب ). جِهاد. لَقیَة. (دهار). مُقاتَلَه . تَطریف . تَواطُح : موبد م...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمد رازی ، مکنی به ابوزرعه . نشو و نمایش در ری بوده است و در مائه ٔ چهارم هجریه میزیسته و در میان این طبقه معروف است . شیخ الاسلام خواجه ٔ اجل عبداﷲ انصاری نگاشته که من سیزده تن از این طبقه را دیده ام که وی را دیده اند و ا...
-
جعیله
لغتنامه دهخدا
جعیله . [ ج َل َ ] (ع اِ) مزد. (منتهی الارب ). پای مزد. (مهذب الاسماء). مزدی که انسان برای کردن کاری میگیرد. (اقرب الموارد). مزدی که به عامل کاری دهند. (ناظم الاطباء). جُعل . جِعال . جُعالَة. || آنچه به مرد مجاهد دهند برای شرکت او در جهاد و گذران وی ...
-
واجب کفائی
لغتنامه دهخدا
واجب کفائی . [ ج ِ ب ِ ک َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فرض کفایه . واجب شرعی به اعتبار فاعل آن دو قسم است : واجب کفائی و واجب عینی . واجب کفائی آن است که با فعل بعضی از مکلّفان منظور حاصل شود هر که باشد فرق نمیکند (عده ٔ مکلفان معین نیست ). مانند جهاد ک...
-
اصفریه
لغتنامه دهخدا
اصفریه . [ اَ ف َ ری ی َ ] (اِخ ) گروهی از خوارج ، و از یاران زیادبن الاصفر باشند. گویند خودداری از جهاد، در صورتی که با حکم جهاد موافق باشند کفر نباشد و کودکان مشرکان را کافر نتوان خواند و سنگسار کردن اسقاط نگردد، و تقیه در گفتار جایز است نه در کردا...
-
ازحاف
لغتنامه دهخدا
ازحاف . [ اِ ] (ع مص ) بنهایت مطلوب خود رسیدن . (منتهی الارب ). || مانده شدن چهارپای . ماندن در رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). ازحاف بعیر؛ مانده شدن شتر. (از منتهی الارب ). || صاحب شتر مانده ٔ سَپَل کشان شدن . (منتهی الارب ). ازحاک . (تاج المصادر بیهقی...
-
واخجک
لغتنامه دهخدا
واخجک . [ ] (اِخ ) (کوشک ...) بنایی بوده است در خوارزم که چنگیز هنگام فتح شهر مزبور از خراب کردن آن صرفنظر کرد. در تاریخ مغول عباس اقبال ص 47 بنقل از طبقات ناصری چنین آمده است : «چنگیزخان توشی و جغتای را با لشکر گران بطرف خوارزم فرستاد تا لشکر بدر خو...
-
در بر گرفتن
لغتنامه دهخدا
در بر گرفتن . [ دَ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چسبانیدن کسی را بخود رویاروی . (یادداشت مرحوم دهخدا). بغل کردن . التزام . (دهار) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) : ایدون گمان بری که گرفتستی در بر به مهر خوب یکی دلبر. ناصرخسرو.عزمت بر این جهاد که ...
-
اخبال
لغتنامه دهخدا
اخبال . [ اِ ] (ع مص ) بعاریت دادن شتر ماده تا شیر آن بخورد. || بعاریت دادن اسب تا جهاد کند بر آن . || اشتر فرا کسی دادن تا پشم و شیر برگیرد و اسب تا غزو کند. (تاج المصادر بیهقی ). || بحسب طلب کسی عاریت دادن . (منتهی الارب ). || دوبخش کردن شتران که ن...