کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهات ثلاث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جهات ثلاث
لغتنامه دهخدا
جهات ثلاث . [ ج ِ ت ِ ث َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طول و عرض و عمق را نامند که خواه متقاطع بر زوایای قائمه باشند یا نباشند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به جهات شود.
-
واژههای مشابه
-
جهات اربعه
لغتنامه دهخدا
جهات اربعه . [ ج ِ ت ِ اَ ب َ ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جهات اصلی . رجوع به جهات اصلی شود.
-
جهات اصلی
لغتنامه دهخدا
جهات اصلی . [ ج ِ ت ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شمال ، جنوب ، مشرق و مغرب .
-
جهات ست
لغتنامه دهخدا
جهات ست . [ ج ِ ت ِ س ِت ت ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جهات ششگانه . فوق ، تحت ، یمین ، یسار (شمال )، خَلْف ، امام (قُدّام ).
-
جهات فرعی
لغتنامه دهخدا
جهات فرعی . [ ج ِ ت ِ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شمال شرقی ، شمال غربی ، جنوب شرقی ، جنوب غربی .
-
جهات قضیه
لغتنامه دهخدا
جهات قضیه . [ ج ِ ت ِ ق َ ضی ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وجوب و امکان و استحاله . رجوع به جهة شود.
-
شش جهات
لغتنامه دهخدا
شش جهات . [ ش َ / ش ِ ج َ ] (اِ مرکب ) شش جهت : کرد رها در حرم کاینات هفت خط و چارحد و شش جهات . نظامی .رجوع به شش جهت شود.
-
جستوجو در متن
-
حکیم
لغتنامه دهخدا
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عطا، ملقب به مقنع. صاحب حبیب السیر گوید: حکیم بن عطا ساحری ماهر و مشعبدی فاجر بود و بقصر قامت موصوف وبکراهت هیأت معروف ، بنا برآنکه طوائف انسان صورت زشتش را نبینند، چهره ای از طلاء احمر ترتیب کرده بر روی خود میکشید و بدان س...
-
اخی
لغتنامه دهخدا
اخی . [ اَ ] (ع اسم + ضمیر) برادر من . || (اِ مرکب ) نامی که فتیان هم طریقتان خود را بدان مخاطب می داشتند : اطلس چی دعوی چی رهن چی ترک شد سرمست در لاغ ای اخی .مولوی .چشم چون نرگس فروبندی که چی هین عصایم کش که کورم ای اخی . مولوی .گر تو خواهی باقی این...
-
طائع للّه
لغتنامه دهخدا
طائع للّه . [ ءِ ع ُ لِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) عبدالکریم بن الفضل بن جعفربن احمد، امیرالمؤمنین الطائع للّه بن المطیعبن المقتدربن المعتضد. بیست وچهارمین خلیفه ٔ عباسی ، امر خلافت را در ماه ذی القعدة سال 363 هَ . ق . متولی شد و در شعبان سال 381 هَ ...
-
لا
لغتنامه دهخدا
لا. (ع حرف ) نه . نی . بی . نا: لاعلاج ، ناگزیر. لابد، ناچار. مقابل نعم : از کرم و نعمت و آلای اوکس نشنیده ست ز لب لای او. منوچهری .گفت لا و لا کرامة. (تاریخ بیهقی ص 369).مادر فرقان چه دانی تو که هفت آیت چراست یا شهادت را چرا همراه کردستند لا. ناصرخس...
-
اردوشاه
لغتنامه دهخدا
اردوشاه . [ اُ ] (اِخ ) (امیر...) از امرای عهد سلطان حسین میرزا و میرزامحمدزمان تیموری . چون میرزامحمدزمان به غرجستان رسید... امیراردوشاه را استظهار تمام پیدا شد و شعار خلاف جناب حکومت پناهی زینل خان که در آن زمان والی خراسان بود، اظهار کرده بعضی از ...
-
ابوالمؤید
لغتنامه دهخدا
ابوالمؤید. [ اَ بُل ْ م ُ ءَی ْ ی َ ] (اِخ ) موفق بن احمدبن محمد مکّی خوارزمی . ملقب به اخطب ، خطیب . در نامه ٔ دانشوران آمده : اگرچه بعنوان خطیب خوارزمی و به کنیه ای که ابوالمؤید است هم اشتهار دارد و لکن به اخطب خوارزم پیش از آن دو عنوان و بیش از ...