کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنگ مرکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جنگ تپه
لغتنامه دهخدا
جنگ تپه . [ ج َ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو، دارای 141 تن سکنه . آب آن از خان و محصول آن غلات و بزرک . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جنگ سرا
لغتنامه دهخدا
جنگ سرا. [ ج َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش رامسر شهرستان تنکابن ، دارای 430 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن لبنیات و چای . شغل اهالی گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
راجه جنگ
لغتنامه دهخدا
راجه جنگ . [ ج َ ج َ ] (اِخ ) قصبه ای است در هندوستان و در 45هزارگزی جنوب لاهور واقع است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
سالار جنگ
لغتنامه دهخدا
سالار جنگ . (اِخ ) سرکرده ٔ سوار و سربازان بختیاری که بسال 1326 هَ . ش . در حمله ٔ عین الدوله به تبریز شرکت داشت . رجوع به فهرست تاریخ مشروطه ٔ کسروی شود.
-
صفدر جنگ
لغتنامه دهخدا
صفدر جنگ . [ ص َ دَ رِ ج َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالمنصورخان و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
قلعه جنگ
لغتنامه دهخدا
قلعه جنگ . [ ق َ ع َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قبلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول ، واقع در 68هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و 5هزارگزی شمال ایستگاه راه آهن شهبازان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن گرمسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 400 تن است . آ...
-
جستوجو در متن
-
دوشوان
لغتنامه دهخدا
دوشوان . (اِ مرکب ) (مرکب از: «دوش » + «وان » = بان ) دوشبان . سینه بند آهنین که در روز جنگ پوشند. محافظ دوش . || شکم بند. (ناظم الاطباء).
-
گیراگیر
لغتنامه دهخدا
گیراگیر. (اِ مرکب ) مرکب از:گیر به معنی گیرنده و گرفتن + الف اتصال یا (میانوند) + گیر مکرر. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). گرفتگی سخت . (ناظم الاطباء). هنگام گیرودار. || در لحظه ٔ حساس . در لحظه ٔ اخیر. (یادداشت به خط مؤلف ). || غوغا و همهمه و شور. (نا...
-
دهیوپت
لغتنامه دهخدا
دهیوپت . [ دَه ْ پ َ ] (فارسی باستان ، اِ مرکب ) مرکب از: دهیو (= دیه به معنی ناحیه و کشور) + پت (= پد، پسوند دارندگی ) مالک و فرمانروای ناحیه یا کشور. از عهد بسیار کهن ایرانیان جامعه ٔ دودمانی تشکیل داده بودند که از جهت تقسیمات ارضی مبتنی بر 4 بخش ب...
-
ده و دار
لغتنامه دهخدا
ده و دار. [ دِ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (مرکب از ده = بزن + واو عطف + دار = نگهدار) داروگیر و غوغا و هنگامه و معرکه و آوازمبارزان . (از ناظم الاطباء). همهمه ٔ جنگ . بزن و بگیرو نگهدار. (یادداشت مؤلف ). داروگیر و کر و فر. (ازبرهان ) (آنندراج ) (...
-
گیر و دار
لغتنامه دهخدا
گیر و دار. [ رُ ] (اِمص مرکب ، اِ مرکب ) مرکب از: دو فعل گیر (گرفتن ) به اضافه ٔ واو عطف و فعل دار (داشتن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اخذ و ضبط. || اختلاط بانگهای مبارزان ، و شور و غوغای آنها. (ناظم الاطباء) : برآمد ز آوردگه گیر و دارنبیند بدان ...
-
پیش جنگی
لغتنامه دهخدا
پیش جنگی . [ ج َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پیش جنگ . عمل پیش جنگ . پیش جنگ بودن .
-
بی کار
لغتنامه دهخدا
بی کار. (ص مرکب ) (از: بی + کار، جنگ ) بی جنگ . بی نبرد. رجوع به کار شود.
-
جریدبازی کردن
لغتنامه دهخدا
جریدبازی کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جنگ بازی کردن . مشق جنگ کردن . جنگ کردن آموختن . (ناظم الاطباء).