کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنگ آزموده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جنگ سگال
لغتنامه دهخدا
جنگ سگال . [ ج َ س ِ ] (نف مرکب ) مایل و شایق بجنگ . جنگجو. (ناظم الاطباء). جنگاور. (آنندراج ). آنکه ساز جنگ کند : به اقصای جهان از فزع تیغش هر روزهمی صلح سگالد دل هر جنگ سگالی .فرخی (از آنندراج ).
-
جنگ طلبی
لغتنامه دهخدا
جنگ طلبی . [ ج َ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) حاصل مصدر از جنگ طلب . طالب جنگ بودن . جنگ خواستن . مقابل صلح طلبی .
-
جنگ گاه
لغتنامه دهخدا
جنگ گاه . [ ج َ ] (اِ مرکب ) میدان جنگ . عرصه . معرکه .معترک . جنگاه . (ناظم الاطباء) : پیغمبر از جای خود [ مدینه ] تا جنگ گاه [ ذی قار ] بدید. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). و دیگر روز بر مدار قلعه بر سبیل نظاره و مطالعه ٔ جنگ گاهها طواف میکرد. (رشیدی...
-
جنگ گر
لغتنامه دهخدا
جنگ گر. [ ج َ گ َ ] (ص مرکب ) جنگجو. دلاور. جنگی : چاچ ناحیتی است بزرگ و آبادان و مردمانی غازی پیشه و جنگ گر. (حدود العالم ).
-
جنگ یوز
لغتنامه دهخدا
جنگ یوز. [ ج َ ] (نف مرکب ) جنگ جوی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). رجوع به یوز شود.
-
تازه جنگ
لغتنامه دهخدا
تازه جنگ . [ زَ / زِ ج َ ] (ص مرکب ) آنکه بتازگی در جنگ درآمده است . جنگ ندیده . جنگ ناآزموده : ای خدا شد بر جوانم کار تنگ دشمنان خونخوار واکبر تازه جنگ .(از شبیه شهادت علی اکبر).
-
پیش جنگ
لغتنامه دهخدا
پیش جنگ . [ ج َ ] (ص مرکب ) آنکه پیش از دیگران با حریف جنگ کند و منتظر امداد و اعانت نباشد. (آنندراج ). آنکه در جنگ پیشی کند. آنکه در رزم پیشی گیرد و تقدم جوید. سابق در حرب بر دیگران : نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ گرفتش یکی سنگ و شد پیش جنگ . فردوسی .در...
-
راجه جنگ
لغتنامه دهخدا
راجه جنگ . [ ج َ ج َ ] (اِخ ) قصبه ای است در هندوستان و در 45هزارگزی جنوب لاهور واقع است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
ساز جنگ
لغتنامه دهخدا
ساز جنگ . [ زِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سلاح . (دهار) (ترجمان القرآن ). || عُدّت . (دهار). رجوع به ساز شود.
-
سالار جنگ
لغتنامه دهخدا
سالار جنگ . (اِخ ) سرکرده ٔ سوار و سربازان بختیاری که بسال 1326 هَ . ش . در حمله ٔ عین الدوله به تبریز شرکت داشت . رجوع به فهرست تاریخ مشروطه ٔ کسروی شود.
-
سالار جنگ
لغتنامه دهخدا
سالار جنگ . [ رِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امیر جنگ و سپهدار. (ناظم الاطباء). فرمانده ٔ جنگ . این عنوان در مشرق زمین به نجبا داده میشود. (اشتینگاس ص 642).
-
صفدر جنگ
لغتنامه دهخدا
صفدر جنگ . [ ص َ دَ رِ ج َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالمنصورخان و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
قلعه جنگ
لغتنامه دهخدا
قلعه جنگ . [ ق َ ع َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قبلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول ، واقع در 68هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و 5هزارگزی شمال ایستگاه راه آهن شهبازان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن گرمسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 400 تن است . آ...
-
نادیده جنگ
لغتنامه دهخدا
نادیده جنگ . [ دی دَ / دِ ج َ ] (ص مرکب )رزم نیازموده . جنگ نکرده . نبرد نادیده : ز روبه رمد شیر نادیده جنگ .سعدی .
-
اعلان جنگ
لغتنامه دهخدا
اعلان جنگ . [ اِ ن ِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آشکار ساختن جنگ را. آگاه ساختن دولتی دولت یا دول دیگر را بر اینکه با او در حال جنگ است .