کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنگجویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جنگجویی
لغتنامه دهخدا
جنگجویی . [ ج َ ] (حامص مرکب ) ستیزه جویی . مخاصمت و منازعت . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
رزم خواهی
لغتنامه دهخدا
رزم خواهی . [ رَ خوا / خا ] (حامص مرکب ) جنگ طلبی . رزمجویی . جنگجویی . عمل رزمخواه . صفت رزمخواه .
-
رزم کاری
لغتنامه دهخدا
رزم کاری . [ رَ ] (حامص مرکب ) جنگاوری . جنگجویی . (فرهنگ فارسی معین ). رزمجویی . رزمخواهی . رجوع به رزمکار و مترادفات کلمه شود.
-
شکاز
لغتنامه دهخدا
شکاز. [ ش َک ْ کا ] (ع ص ) آنکه او را از سخن گفتن به زنان انزال آیدش بی آنکه مخالطت کند. || آنکه نزد جماع حدث کند و پیش از ادخال انزال نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || آنکه بر شراب بدخویی و جنگجویی کند. (منتهی الارب ) (آنندراج )...
-
رزم تازی
لغتنامه دهخدا
رزم تازی . [ رَ ] (حامص مرکب ) جنگجویی . ستیزه گری . ستیزه جویی . رزمجویی : تو باید که در کوی بازی کنی نه بر بورکین رزم تازی کنی .اسدی .
-
رزمجویی
لغتنامه دهخدا
رزمجویی . [ رَ ] (حامص مرکب ) عمل رزمجوی . جنگجویی . (فرهنگ فارسی معین ). صفت رزمجو. گندآوری . جنگاوری . سلحشوری . و رجوع به مترادفات کلمه و رزمجو و رزمجوی شود.
-
کین جویی
لغتنامه دهخدا
کین جویی . (حامص مرکب ) کینه جویی . انتقامجویی . انتقام کشی . رجوع به کین جوی و کینه جویی شود. || جنگ آوری . جنگ طلبی . جنگجویی . رجوع به کین جوی شود.
-
جنگاوری
لغتنامه دهخدا
جنگاوری . [ ج َ وَ ] (حامص مرکب ) جنگجویی . دلیری . شجاعت .نبرد و پیکار و مبارزت . (ناظم الاطباء) : دو مرغ دلاور در آن داوری زمانی نمودند جنگاوری . نظامی .ندیدم به مردانگی چون تو کس که جنگاوری بر دو نوع است و بس .سعدی .
-
چارخایگی
لغتنامه دهخدا
چارخایگی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) شجاعت و جنگجویی . || میل وافر به زنان داشتن : پیرانه سر که پشت امیدی دوتا شده از چارخایگی دو سه جا کدخدا شده . امیدی (از آنندراج ).|| کنایه از مفسدی و حیله گری .
-
رزمجویان
لغتنامه دهخدا
رزمجویان . [ رَ] (نف مرکب ، ق مرکب ) رزمجو. رزمجوی . رزمخواه . جنگجو. جنگجوی . || با حال جنگجویی : به پیش اندرون پهلوان سترگ سپاهی همه رزم جویان چو گرگ .فردوسی .
-
شمشیرزنی
لغتنامه دهخدا
شمشیرزنی . [ ش ِ /ش َ زَ ] (حامص مرکب ) صفت و عمل شمشیرزن . جنگجویی . رزم آوری . شجاعت . دلاوری . (یادداشت مؤلف ) : مردی نه به قوت است و شمشیرزنی آن است که ظلمی بتوانی نکنی .سعدی .رجوع به شمشیرزن شود.
-
شمشیرگیری
لغتنامه دهخدا
شمشیرگیری . [ ش ِ / ش َ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت شمشیرگیر. دلاوری . جنگجویی . (یادداشت مؤلف ) : کجا آن شیر کز شمشیرگیری چو مستان کرد با ما شیرگیری . نظامی .رجوع به شمشیرگیر شود.
-
نستوهی
لغتنامه دهخدا
نستوهی . [ ن َ ] (حامص ) ستیزندگی . جنگجویی . پایداری . رجوع به نستوه شود : سپاهی با شگفتی ها و دستانهای گوناگون ز نستوهی فزون از حد ز انبوهی فزون از مر.امیرمعزی .
-
مبارزی
لغتنامه دهخدا
مبارزی . [ م ُ رِ ] (حامص ) عمل «مبارز». جنگجویی : دیگری گفت سبکتکین به مبارزی و مروت و سخاوت ...از همه مقدم تر است . (سیاست نامه ، از فرهنگ فارسی ایضاً). و سپاهسالاری بود که به مبارزی او را با هزار مرد برابر نهاده بودند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 102...