کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جنگ
لغتنامه دهخدا
جنگ . [ ج َ ] (اِ) جدال و قتال . (برهان ). کارزار. ستیزه . نبرد. (ناظم الاطباء). ناورد. پیکار. غزوه . حرب . رزم . هیجاء، و با لفظ کردن و آوردن و پیوستن و افتادن و داشتن مستعمل میشود. (آنندراج از بهارعجم ) : ولیکن چو در جنگ خواری بودگه آشتی بردباری بو...
-
جنگ
لغتنامه دهخدا
جنگ . [ ج ُ ] (اِ) شتری که هنوز او را بزیر بار نکشیده باشند. || کشتی و جهاز بزرگ . (برهان ). سفینه . (فرهنگ فارسی معین ). چُنگ . || بیاض بزرگ (برهان ). دفتری که در آن اشعار و مطالب دیگر نویسند. سفینه . (فرهنگ فارسی معین ). کتابی که در آن برخی اشعار ش...
-
جنگ
لغتنامه دهخدا
جنگ . [ج ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چولائی خانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع در 2هزاروپانصدگزی باختر مالرو عمومی مشهد به کلات . موقع جغرافیایی آن دره و هوای آن سردسیری . سکنه ٔ آن 53 تن . شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرا...
-
واژههای مشابه
-
گل جنگ
لغتنامه دهخدا
گل جنگ . [ گ ُ ل ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنرا گویند که پهلوانان ولایت به حریف خود گل میفرستند و این بمنزله ٔ پیغام طلب جنگ و کشتی است . (آنندراج ) : واضحا باغ وفا طرفه هوایی داردهر نهالی که نشاندم گل جنگی برخاست . ارادتخان واضح (از آنندراج )...
-
جنگ آوردن
لغتنامه دهخدا
جنگ آوردن . [ ج َ وَ دَ ] (مص مرکب ) جنگ کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : نه بیند کسی پشت ما روز جنگ اگر چرخ جنگ آرد و کوه و سنگ . فردوسی .تو بنشین گر او با تو جنگ آوردبر او تیغ تو کار تنگ آورد.نظامی .
-
جنگ زرگری
لغتنامه دهخدا
جنگ زرگری . [ ج َ گ ِ زَ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از جنگ ساختگی باشد. (برهان ). جنگ دروغی با کسی برای فریفتن دیگران . (فرهنگ فارسی معین ). جنگ مصلحتی بدون کینه برای فریب دادن شخص دیگر. (ناظم الاطباء).- امثال :جنگ زرگری میانجی نخواهد .
-
جنگ کردن
لغتنامه دهخدا
جنگ کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نبرد کردن . رزم کردن . پیکار کردن ، زدوخورد کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جنگ آزما
لغتنامه دهخدا
جنگ آزما. [ ج َ زْ / زِ ] (نف مرکب ) جنگجو. جنگاور. مخفف جنگ آزماینده : شنیدم ز جنگ آزمایان پیش که از زور تن زهره ٔ مرد بیش .نظامی .
-
جنگ آزمای
لغتنامه دهخدا
جنگ آزمای . [ ج َ زْ / زِ ] (نف مرکب ) جنگ آزماینده . باوقوف در کار جنگ . (ناظم الاطباء) : شکسته شد آن مرد جنگ آزمای از آن پرسخن نامه ٔ سوفرای . فردوسی .ز کوپال آن پیل جنگ آزمای درآمد سر پیل پیکر ز پای .نظامی .
-
جنگ آزمایی
لغتنامه دهخدا
جنگ آزمایی . [ج َ زْ / زَ ] (حامص مرکب ) عمل جنگ آزما : بجنگ آزمایی برون خواست مرد. نظامی .رجوع به جنگ آزما و جنگ آزمای شود.
-
جنگ باز
لغتنامه دهخدا
جنگ باز. [ ج َ ] (نف مرکب ) جنگ دوست و بهادر. غازی و شجاع . (ناظم الاطباء). جنگجو. (آنندراج ).
-
جنگ بازی
لغتنامه دهخدا
جنگ بازی . [ ج َ ] (حامص مرکب ) دلیری و دلاوری و باوقوفی درکار جنگ . || جنگ ساختگی . (ناظم الاطباء).
-
جنگ تپه
لغتنامه دهخدا
جنگ تپه . [ ج َ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو، دارای 141 تن سکنه . آب آن از خان و محصول آن غلات و بزرک . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جنگ جلاب
لغتنامه دهخدا
جنگ جلاب . [ ج َ ج َ ] (اِ مرکب ) مکر و حیله . || کوشش بیهوده . || دفعالوقت . || گوشواره . (از ناظم الاطباء).