کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنونی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جنونی
لغتنامه دهخدا
جنونی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب و متعلق به جنون . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
جنونی اردبیلی
لغتنامه دهخدا
جنونی اردبیلی . [ج ُ ی ِ اَ دَ ] (اِخ ) شاعری است ادیب که بسال 1107 هَ . ق . در اردبیل سکونت داشت ، چنانکه از اشعارش بدست می آید. دیوان وی مشتمل بر غزلیات و قصائد و ترجیعبند و رباعیات و بالغ بر 3254 بیت در 156 صفحه است . جنگ نامه نیز ضمیمه ٔ آن است و...
-
جنونی بخاری
لغتنامه دهخدا
جنونی بخاری . [ ج ُ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) یا جنونی بدخشانی . ازبزرگان است و رساله ای مستقل در معما دارد. وی در صنایع بدیعه مهارت داشت . رجوع به الذریعه 9:207 شود.
-
جنونی بدخشانی
لغتنامه دهخدا
جنونی بدخشانی . [ ج ُ ی ِ ب َ دَ ] (اِخ ) رجوع به جنونی بخاری شود.
-
جنونی هروی
لغتنامه دهخدا
جنونی هروی . [ ج ُ ی ِ هَِ رَ ] (اِخ ) ملقب به ذوفنون . از شاعران قرن نهم هجری هرات است . وی به امیر غیاث الدین سلطان حسین بن امیرکبیر فیروز منسوب و به هزلیات و هجوگویی مایل بود. او راست :ای اهل جنون را بکمندتو زبونی زآن روی در آن حقله زبون است جنونی...
-
جنونی همدانی
لغتنامه دهخدا
جنونی همدانی .[ ج ُ ی ِ هََ م َ ] (اِخ ) از شاعران و حافظان قرآن است . وی معلم اطفال بود. رجوع به الذریعه 9:207 شود.
-
ذوفنون جنونی
لغتنامه دهخدا
ذوفنون جنونی . (اِخ )شاعر فارسی در ماءة نهم هجری قمری از مردم هرات . اواز پیوستگان دربار امیر غیاث الدین سلطان حسین بن امیرکبیر فیروز شاه و از اهل حکمت و معرفت بود و طبعش بهجاء و هزل مائل بوده است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
جنونی قالی پوش
لغتنامه دهخدا
جنونی قالی پوش . [ ج ُ نی ِ ] (اِخ ) یا جنونی قندهاری . از شاعران است ، مجمعالخواص درباره ٔ وی گوید: حریفی است تیززبان و حراف ، موی سر گذاشت و گلیم پاره پوشیده راه میرفت . با این وضع درویشی در مجالس از اسباب و تجملات نیاکان خود سخن میراند، بااینکه از...
-
جستوجو در متن
-
جنون مطبق
لغتنامه دهخدا
جنون مطبق . [ ج ُ نو ن ِ م ُ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جنون مستوعب ، و آن نزد ابوحنیفه جنونی است که یک ماه مستوعب باشد و چنین فتوی داده است . و نزد ابویوسف جنونی است که بیشتر ایام سال عارض باشد و نزد محمد جنونی است که همه ٔایام سال باشد. رجوع به ...
-
بقایی
لغتنامه دهخدا
بقایی .[ ب َ ] (اِخ ) محمد حسین خلف یادگار بیگ حالتی . از فضلاء شعرا بود و بناگاه جنونی بر او رسید که پدر خود را مسموم ساخت و بقصاص جان خود نیز باخت . از اوست :دل زارم عبیر رحمت جاوید می سازدبمن از ناز افشاند اگر آن گرد دامان را.(از صبح گلشن ).
-
جانی
لغتنامه دهخدا
جانی . (اِخ ) جوزجانی (مولانا...). مؤلف مجالس النفائس آرد: از ولایت جوزجان است ، و اول ریحانی تخلص میکرد و بمناسبت مولدش تخلص جانی داده شد. یک نوع طبع دارد و این مطلع از اوست :تا جلوه کرد خط و لب یار سبز و سرخ آتش علم زد از دل افکار سبز و سرخ . (از ...
-
کبوجیه
لغتنامه دهخدا
کبوجیه . [ ک َ ی َ /ی ِ ] (اِخ ) پسر ارشد کورش و از شاهدختی هخامنشی بود. در هشت سال آخر سلطنت پدر، با وی شرکت و عنوان پادشاه بابل را داشت . (530 -552 ق . م .) پس از مرگ پدر، بردیا برادرش را که باعث اغتشاشات و نهضتها شده بود بقتل رساند و نظم را در ایر...
-
حافظ شربتی
لغتنامه دهخدا
حافظ شربتی . [ ف ِ ظِ ش َ ب َ ] (اِخ ) از مردم متعین خراسان است . او در خوش طبعی فرید زمان و یگانه ٔ دوران بود. بسیار متواضع و مؤدب و نیکومشرب ، در زمان سلطان ابوسعید به زیارت مکه رفت ، و مدت بیست سال در آنجا مجاور شد. گویند روزی بابرمیرزا از جانب خ...