کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنس زنبق و سوسن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جنس لطیف
لغتنامه دهخدا
جنس لطیف . [ ج ِ س ِ ل َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح جدید) کنایه از زن .
-
جنس الاجناس
لغتنامه دهخدا
جنس الاجناس . [ ج ِ سُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آن باشد که جنسی اعم از آن نباشد چون جوهر. (مفاتیح العلوم خوارزمی ) (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به جنس عالی شود.
-
خوش جنس
لغتنامه دهخدا
خوش جنس . [ خوَش ْ / خُش ْ ج ِ ] (ص مرکب ) خوش ذات . خوش باطن . مقابل بدجنس . مقابل بدذات . || از نژاد خوب . گهری . پاک گهر.
-
جستوجو در متن
-
گل سوسن
لغتنامه دهخدا
گل سوسن . [ گ ُ ل ِ سو س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی زنبق رشتی است . رجوع به سوسن و زنبق شود.
-
ارسا
لغتنامه دهخدا
ارسا. [ اِ ] (اِ) بیخ سوسن آسمان گونست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ایرسا. بیخ قسمی از سوسن کبود برّی . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ، ذیل سوسن ). ریشه ٔ سوسن آسمان گون . ریشه ٔ زنبق کبود.
-
زنبق
لغتنامه دهخدا
زنبق . [ زَم ْ ب َ ] (ع اِ) روغن یاسمین که به هندی چنبیلی است در دوم گرم و در اول خشک . ملطف و ملین و مقوی اعضا و طلای آن جهت رفع قشعریره و سردی دماغ و اعضای مفاصل نافع. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). روغن یاسمین . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : ز...
-
سوسن
لغتنامه دهخدا
سوسن . [ سو س َ ] (اِ) گلی است معروف و آن چهار قسم می باشد: یکی سفید و آنرا سوسن آزاد میگویند، ده زبان دارد و دیگری کبود و آنرا سوسن ازرق می خوانند و دیگری زرد و آنرا سوسن ختایی می نامند و چهارم الوان میشود و آن زرد، سفید و کبود میباشد و آنرا سوسن آس...
-
ارندبرند
لغتنامه دهخدا
ارندبرند. [ ] (اِ) بیخیست شبیه به پیاز شکافته و از سیستان آرند و مؤلف تذکره گوید که او بیخ سوسن سفید است که بفارسی او را سوسن آزاد نامند و زنبق (؟) عبارت از او است . بغایت گرم و جذاب و جالی و طلاء او جهت قطع خون بواسیر مفید و آشامیدن او بغایت مدر حی...
-
زنبه
لغتنامه دهخدا
زنبه . [ زَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) گلی است سفید که برگ گلهای آن دراز و خوشبوی میشود و معرب آن زنبق است . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). گلی است معروف که معرب آن زنبق است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ). زنبق . رجوع به زنبق شود. || جیوه . سیما...
-
زنبقی
لغتنامه دهخدا
زنبقی . [ زَم ْ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به زنبق و گمان می کنم اشتغال بروغن بنفشه و فروش عطریات را می رساند. (از انساب سمعانی ). رجوع به زنبق شود.
-
پیغلوش
لغتنامه دهخدا
پیغلوش . (اِ مرکب ) مقلوب پیلغوش و پیلغوش نیز مبدل پیلگوش [ است ] که بجهت پهنی برگ آنرا بگوش پیل تشبیه کرده اند. (آنندراج ). گلی است از جنس سوسن و آنرا سوسن آسمانگون خوانندو بر کنارهای آن خالهای سیاه و چینهای کوچک افتاده است . (برهان ). لوف الصغیر. ل...
-
کف الصباغ
لغتنامه دهخدا
کف الصباغ . [ ک َف ْ فُص ْ ص َب ْ با ] (ع اِ مرکب ) زنبق ازرق . (واژه نامه ٔ گیاهی ). و رجوع به زنبق شود.
-
زنبق
لغتنامه دهخدا
زنبق . [ زُم ْ ب َ ] (اِخ ) ناحیه ای است به بصره بر جانب فرات و دجله در نصر. (از معجم البلدان ).
-
بهمتان
لغتنامه دهخدا
بهمتان . [ ب َ م َ ] (اِ) سوسن سفید و سرخ . (آنندراج ). سوسن سفید و یا سوسن سرخ . (ناظم الاطباء).مصحف بهمنان . رجوع بدین کلمه و رجوع به بهمن شود.