کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جندع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جندع
لغتنامه دهخدا
جندع . [ ج َدَ ] (ع ص ، اِ) مرد کوتاه بالا. (از معجم البلدان ).
-
جندع
لغتنامه دهخدا
جندع . [ج َ دَ ] (اِخ ) نام موضعی است . (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
جندا
لغتنامه دهخدا
جندا. [ ج ُ ] (اِخ ) بعقیده ٔ قفطی (ص 133) نام کسی است که با کمک شاپور شهر جندیشاپور را بنیاد کرد.
-
جستوجو در متن
-
زبینی
لغتنامه دهخدا
زبینی . [ زَ ] (اِخ ) کلاب بن امیةبن حرثان بن اسکربن عبداﷲبن زهرةبن زبینةبن جندع . وی را نسبت به جد او دهند و زبینی نامند. (از انساب سمعانی ). رجوع به زبینة (... جندع ) و زبینی شود.
-
زبینة
لغتنامه دهخدا
زبینة. [ زَ ن َ ] (اِخ ) ابن جندع بن لیث بن بکر، جدّ کلاب زبینی و اُبَی ّبن امیه ٔ زبینی است . (از انساب سمعانی ). رجوع به زبینی (... ابی ...) شود.
-
زبینی
لغتنامه دهخدا
زبینی . [ زَ نی ی ] (اِخ ) اُبَی ّبن امیةبن حرثان ، برادر کلاب بن امیه ٔ زبینی است . (از انساب سمعانی ). رجوع به زبینة (... بن جندع ) و زبینی (... کلاب بن امیه ) شود.
-
زبینی
لغتنامه دهخدا
زبینی . [ زَ نی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به زبینةبن مالک یا زبینةبن جندع که نخستین جد کلاب بن امیه و برادرش اُبَی ّبن امیه و دومین جد اوس بن مالک است . رجوع به انساب سمعانی ، و زبینة شود.
-
زبانی
لغتنامه دهخدا
زبانی . [ زَ نی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به زبینه کسفینه که حیی است . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). زبانی منسوب به بنو زبینه حیی از عرب که فرزندان زبینةبن جندع بن لیث بن بکربن عبد مناةبن کنانه میباشند. پسر زبینه عبداﷲ است که او را سربال الموت گوین...
-
گاو
لغتنامه دهخدا
گاو. (اِ) ایرانی باستان : گاو ، پهلوی : گاو ، کردی : گا . افغانی : گوا . اُسِّتی : یگ ، قوگ (گاو ماده ). بلوچی : گک گکس (گاو، گاو ماده ، گاو نر). وخی : گیو ، گو . سریکلی : ژَئو .شغنی : ژائو . سنگلچی و منجی . گائو. یغنوبی ، گوا . (اساس اشتقاق اللغة ص ...