کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنبه سیاسی پیدا کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جنبة
لغتنامه دهخدا
جنبة. [ ج َ ن َ ب َ ] (ع اِ) پهلو. || کرانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جنبة
لغتنامه دهخدا
جنبة. [ ج ُ ن َ ب َ ] (ع اِ) آنچه از آن پرهیز کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جنبة
لغتنامه دهخدا
جنبة. [ جَم ْ ب َ] (ع اِمص ) بیگانگی و غریبی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوشه نشینی و اجتناب از مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: رجل ذوجنبه . (اقرب الموارد). || (اِ) کرانه و ناحیه : جنبتاالانف ؛ دو پهلوی بینی . (منتهی الارب ) (اقرب الموا...
-
جستوجو در متن
-
بیان
لغتنامه دهخدا
بیان . [ ب َ ] (ع مص ) پیدا و آشکار شدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیدا شدن . (ترجمان القرآن ). اتضاح . (اقرب الموارد): بانه بیاناً؛ آشکار کرد آنرا. (ناظم الاطباء). || سخن پیدا و گشاده گفتن . || پیدا و ظاهر کردن چیزی . (آنندراج ) (غیا...
-
خلاف پیدا کردن
لغتنامه دهخدا
خلاف پیدا کردن . [ خ ِ / خ َ پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخالفت آغاز کردن . دشمنی کردن : احمدبن عبداﷲ الخجستانی خلاف پیدا کرده و نشابور حصار گرفت . (تاریخ سیستان ). سپاه بر او جمع شد و خلاف سکزی پیدا کرد. (تاریخ سیستان ).
-
کرد زنگنه
لغتنامه دهخدا
کرد زنگنه . [ ک ُ دِ زَ گ َ ن َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جانکی گرمسیر ایل چهارلنگ بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
کرد شولی
لغتنامه دهخدا
کرد شولی . [ ک ُ دِ ] (اِخ ) طایفه ای است از طوایف قشقائی . (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 81).
-
کاوری
لغتنامه دهخدا
کاوری . [ ] (اِخ ) ایل کرد از طوایف پشتکوه . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 96).
-
زیروندی
لغتنامه دهخدا
زیروندی . [ زیرْ وَ ] (اِخ ) ایل کرد از طوایف پشتکوه . (از جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
زینل وند
لغتنامه دهخدا
زینل وند. [ زِ ن َ وَ ] (اِخ ) ایل کرد، ازطوایف پشتکوه . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان شود.
-
هماوندی
لغتنامه دهخدا
هماوندی . [ هََ وَ ] (اِخ ) از ایلات کرد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 57).
-
دودائی
لغتنامه دهخدا
دودائی . (اِخ ) نام ایلی کرد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 57).
-
شیان
لغتنامه دهخدا
شیان . (اِخ ) ایل کرد از طوایف پشتکوه . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 69).
-
قلی وند
لغتنامه دهخدا
قلی وند. [ ق ُ وَ ] (اِخ ) ایل کرد از طوایف پشتکوه . (جغرافیای سیاسی کیهان ).