کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جناس
لغتنامه دهخدا
جناس . [ ج ِ ] (ع مص ) هم جنس بودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) همجنسی . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح بدیع) آوردن دو یا چند کلمه که لفظاً یکی ومعناً مختلف باشند و آن دارای انواعی است . جناس نزداهل بدیع از محسنات لفظیه بشمار رود و آن...
-
جستوجو در متن
-
مرفو
لغتنامه دهخدا
مرفو. [ م َ ف ُوو ] (ع ص ) نعت مفعولی از رَفْو. رجوع به رفو شود. || رفو شده .(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوعی جناس مرکب . رجوع به ابدع البدایع ص 237 و 238 شود.
-
مجانسة
لغتنامه دهخدا
مجانسة. [ م ُ ن َ س َ ] (ع مص ) با چیزی مانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). با چیزی مانیدن و همجنسی کردن . جناس . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). هم شکل شدن و اتحاد جنس با چیزی و منه : «و کیف یؤانسک من لایجانسک ». (از اقرب الموارد). مج...
-
بساطی شافعی
لغتنامه دهخدا
بساطی شافعی . [ ب َ ی ِ ف ِ ] (اِخ ) شیخ محمدبن علی بن بدرالدین بن محمدبن عبدالعزیز بساطی شافعی ازمؤلفان قرن یازدهم هجری بوده و او راست : التالد والطریف فی فن جناس التصحیف (در علم بلاغت ). و شیخ احمدجمالی آن را مختصرکرده است . (از معجم المطبوعات ).
-
ریغ
لغتنامه دهخدا
ریغ. (اِ) مخفف آریغ است که نفرت و عداوت و کینه باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). کینه باشد. (فرهنگ اوبهی ). نفرت و گریز. (ناظم الاطباء). کین .کینه . نفرت . کراهت . تنفر. رشیدی بی اظهار دلیلی می گوید این کلمه با زاء است و شاهد هم شعر اسدی را می آور...
-
ینال
لغتنامه دهخدا
ینال . [ ی َ ] (ترکی ، اِ) ولیعهد. نایب السلطنه . (یادداشت مؤلف ) : هر رئیسی از رؤسای ترک را اعم از سلاطین و دهقانان ینالی است . (مفاتیح ). و رجوع به ینالتکین شود. || لقبی از القاب امراء ترک (و جناس آوردن با نالیدن ، تقدیم یاء ینال را بر نون تأیید...
-
کاخال
لغتنامه دهخدا
کاخال . (اِ) اثاث البیت . فرش و اوانی . آلات خانه . مبل . در فرهنگها همه جا این کلمه را «کاجال » یا «کاچال » ضبط کرده اند، تنها در لغت فرس چ پاول هورن برای «کاچال » نسخه بدل «کاخال » با خاء معجمه نیز هست و برای «کاچالها» در شعر عنصری : زود بردند و آز...
-
قدامة
لغتنامه دهخدا
قدامة. [ ق ُ م َ ] (اِخ ) ابن جعفر مکنی به ابوالفرج کاتب بغدادی به گفته ٔ یاقوت نصرانی بود و به دست المکتفی باﷲ اسلام آورد. وی یکی از فصحا و بلغا و فلاسفه و در علم منطق زبانزد دانشمندان بود. ابوالفرج بن جوزی مرگ او را به سال 337 هَ. ق . نوشته و صاحب ...
-
باغبان
لغتنامه دهخدا
باغبان . [ غ ْ / غ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نگاهدارنده ٔ باغ باشد. (هفت قلزم ). در پهلوی باغبان ، آنکه حفاظت باغ و پرورش گلها و درختهای میوه دار کند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). کسی که پرستاری از باغ میکند. (ناظم الاطباء). باغ پیرا. (ناظم الاطباء) (آن...
-
تجنیس
لغتنامه دهخدا
تجنیس . [ ت َ ] (ع مص ) رسیده گردیدن همه ٔ رطب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جنس به جنس فراهم آوردن . (منتهی الارب ). || با چیزی مانند شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). همجنس و مشابه قرار دادن . (فرهنگ نظام ). مانند شدن . (از اقرب الموارد) (...
-
رند
لغتنامه دهخدا
رند. [ رَ ] (اِ) تراشه را گویند که از چوب جدا شود. (برهان قاطع). تراشه ٔ چوب که از رنده کشیدن فرومی افتد. (غیاث اللغات ). آنچه از چوب بوقت رنده کردن فروریزد. (آنندراج ). رندش . (برهان ) (آنندراج ) : رندی که ز رنده ام برآیدبر عارض حور، جعد شاید. خاقان...
-
ردالعجز علی الصدر
لغتنامه دهخدا
ردالعجز علی الصدر. [ رَدْ دُل ْ ع َ ج ُ زِ ع َ لَص ْ ص َ ] (ع اِ مرکب ) بازبردن انجام به آغاز. و در صنعت عروض و بدیع عبارت است از صفت تصدیر که یکی از صنایع علم بدیع و محاسن شعری است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). به اصطلاح عروضی ، صنعتی از شعر را گوین...
-
زینبی
لغتنامه دهخدا
زینبی . [ زَ ن َ ] (اِخ ) مرحوم دهخدا در چند یادداشت نام او را بنقل رادویانی در ترجمان البلاغه «عبدالجبار» آورده و چندین بیت شعر او را از همین کتاب در آن یادداشتها نقل نموده اند. و در یکی از یادداشتها آرند: «شاعریست معاصر محمود غزنوی و ظاهراً از شعرا...
-
بدیع
لغتنامه دهخدا
بدیع. [ ب َ ] (ع ص ) نو بیرون آورنده . (ناظم الاطباء). نو بیرون آورنده نه بر مثالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوکننده . (مهذب الاسماء). چیز نو بیرون آرنده . (یادداشت مؤلف ). || نو بیرون آورده . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن عل...