کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنابة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جنابة
لغتنامه دهخدا
جنابة. [ ج َ ب َ ] (ع اِ) ناقه که با دراهم بکسی دهند تا بدان غله آرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || منی ّ. (منتهی الارب ). نجاست . (اقرب الموارد). || (اِمص ) بیگانگی . || غریبی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جنابة
لغتنامه دهخدا
جنابة. [ ج َ ب َ ] (ع مص ) جنب گردیدن .(منتهی الارب ). نجس شدن . (اقرب الموارد). || (اِمص ) دوری . (منتهی الارب ). رجوع به جنابت شود.
-
جنابة
لغتنامه دهخدا
جنابة. [ ج َن ْ نا ب َ ] (اِخ ) شهری است محاذی خارک ، و از آن شهرند گروه قرامطه . (منتهی الارب ). شهر کوچکی است در سواحل فارس ، منجمان گویند این شهر دراقلیم سوم قرار دارد، طول آن از جهت مغرب 77 درجه وعرض آن از جهت جنوب 30 درجه است . (معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
جنابه
لغتنامه دهخدا
جنابه . [ ج ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) دو کودک را گویند که یک بار از مادرمتولد شده باشند و عرب توأمان گویند. (برهان ). بچه ای که با بچه ٔ دیگر توأماً از یک مادر زاییده شده باشد. توأم . دوقلو. (فرهنگ فارسی معین ) : قصه چه کنم که در ره عشق با محنت و غم جناب...
-
واژههای همآوا
-
جنابت
لغتنامه دهخدا
جنابت . [ ج َ ب َ ] (ع مص ) دور شدن . || جُنُب شدن . حالتی که با هم خوابگی زن و مرد را حاصل گردد و غسل کردن بر آنان واجب شود. رجوع به جنابة شود. || (اِمص ) جُنُب شدگی . (فرهنگ فارسی معین ).- غسل جنابت ؛ غسلی که جُنُب با قصد قربت باید انجام دهد. (فره...
-
جستوجو در متن
-
گنافه
لغتنامه دهخدا
گنافه . [ گ ُ ف َ / ف ِ ] (اِخ ) رجوع به جنابه و گناوه و معجم البلدان ذیل جنابه شود.
-
چنانه
لغتنامه دهخدا
چنانه . [ چ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) جنابه و قماربا رهن و گرو. (ناظم الاطباء). رجوع به جنابه شود.
-
گنفه
لغتنامه دهخدا
گنفه . [ گ َ ن َ ف َ ] (اِخ ) رجوع به جنابه و گنابه و گناوه و گنبه و فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 149 شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم سی نیزی مقری از مردم سینیز قریه ای بفارس از قراء ساحلیه نزدیک جنابه .
-
گنبه
لغتنامه دهخدا
گنبه . [ ] (اِخ ) گنفه . نام اصلی جنابه یا جنابا که به قول تاریخ نویسان جنابابن طهمورث آن را بنا کرده است و معنی آن آب گندیده است . (نزهة القلوب چ لیدن ص 130). این شهر در جنوب واقع بوده و هنوز خرابه های آن نزدیک دهانه رودخانه ای که جغرافی نویسان عرب ...
-
جنابت
لغتنامه دهخدا
جنابت . [ ج َ ب َ ] (ع مص ) دور شدن . || جُنُب شدن . حالتی که با هم خوابگی زن و مرد را حاصل گردد و غسل کردن بر آنان واجب شود. رجوع به جنابة شود. || (اِمص ) جُنُب شدگی . (فرهنگ فارسی معین ).- غسل جنابت ؛ غسلی که جُنُب با قصد قربت باید انجام دهد. (فره...
-
کنافه
لغتنامه دهخدا
کنافه . [ ک َ / ک ُ ف َ ] (اِخ ) گناوه . رجوع به حدودالعالم چ دانشگاه ص 44و 45 و 132 و گناوه و جنابه در همین لغت نامه شود.