کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جملۀ مرکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
یاغیانه
لغتنامه دهخدا
یاغیانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) (مرکب از «یاغی » ترکی + «انه » فارسی غالباً قید حالت در جمله باشد) چون یاغیان . یاغی صفت : پس چو عادت سرنگونیها دهم ز اسپه تو یاغیانه برجهم .مولوی .
-
شبدیز
لغتنامه دهخدا
شبدیز. [ ش َ ] (ص مرکب ) مرکب از شب و دیز به معنی سیاه . شب رنگ . سیاه فام . مانند شب در سیاهی . و مؤلف سراج گوید: دیز مبدل دیس است به معنی مانند. (از فرهنگ نظام ). || (اِخ ) نام اسپ خسروپرویز بوده . گویند چون رنگ آن سیاه بوده شبدیز نامیده شد چه دیز...
-
ابوالخاموش
لغتنامه دهخدا
ابوالخاموش . [ اَ بُل ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) کنیتی از کنای عرب و از جمله مردی از بنی العنبر.
-
ابورسن
لغتنامه دهخدا
ابورسن . [ اَ رَ س َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) یکی از کنای مردان عرب و از جمله پدر حارث . (قاموس ).
-
ابومعیط
لغتنامه دهخدا
ابومعیط. [ اَ م ُ ع َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) یکی از کنای عرب است و از جمله کنیت ابان پدر عُقبه .
-
داد بیداد
لغتنامه دهخدا
داد بیداد. [ دِ ] (صوت مرکب ) جمله ای که برای نمودن پشیمانی و حسرت گویند: ای داد بیداد.
-
جانان
لغتنامه دهخدا
جانان . (اِ مرکب ) مرکب از: جان و ان (علامت نسبت ). معشوق . محبوب . خوب (حاشیه ٔ برهان چ معین ). روی زیبا، دلکش ، نازنین . معشوق . محبوب . شاهد. (ناظم الاطباء). مؤلف آنندراج آرد: بمعنی جان . و الف و نون در آخر زائد است و همچنین در جاویدان و در مؤید...
-
ماجرا
لغتنامه دهخدا
ماجرا. [ ج َ] (ع اِ مرکب ) مرکب است از ما و جری صیغه ٔ ماضی ؛ فارسیان بمعنی سرگذشت و قصه و واقعه آرند. (آنندراج ). سرگذشت و اتفاق و آنچه گذشته باشد. واقعه و حادثه و عارضه و کیفیت و صورت حال و عرض حال . قصه . (ناظم الاطباء). آنچه گذشته باشد و سرگذشت و...
-
جاودان زی
لغتنامه دهخدا
جاودان زی .[ وِ ] (جمله ٔ دعایی ) جاوید زندگی کن . جاودان بمان ! || (نف مرکب ) جاوید زیست کننده . مؤبّد.
-
تألیف تقییدی
لغتنامه دهخدا
تألیف تقییدی . [ ت َءْف ِ ت َق ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ترکیب دو کلمه با یکدیگر بطوری که بحد جمله ٔ کامل نرسد. در مقابل تألیف خبری که جمله ٔ کامل را گویند. مرکب ناقص . در مقابل مرکب تام : انسان سفیدپوست است . رجوع به اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص ...
-
چهارناحیه
لغتنامه دهخدا
چهارناحیه . [ چ َ ی َ ] (اِخ ) نام دهی مرکب از چهار بخش و در حقیقت مرکب از چهار ده به الموت قزوین که از آن جمله است : اسطلبر و معلم کلایه ... رجوع به معلم کلایه شود.
-
گب زدن
لغتنامه دهخدا
گب زدن . [ گ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سخن گفتن (در بسیاری از لهجه ها از جمله در گناباد خراسان و گیلان ).
-
حجاب نورانی
لغتنامه دهخدا
حجاب نورانی . [ ح ِ ب ِ ] (اِ مرکب ) ظهور. || لطف . جمال . و جمله ٔ صفات حمیده . (آنندراج ). رجوع به حجاب شود.
-
ذات عروس
لغتنامه دهخدا
ذات عروس . [ت ُ ع َ ] (ع اِ مرکب ) از جمله ٔ مثلی است که زبّاء پس از کشتن جذیمةالأبرش گفت : ذات عروس تری . (المرصع).
-
لاتحصی
لغتنامه دهخدا
لاتحصی . [ ت ُ صا ] (ع جمله ٔ فعلیه ، ص مرکب ) که شمرده نشود. بی شمار. رجوع به لاتعد و لاتحصی شود.