کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمع 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زلزله
لغتنامه دهخدا
زلزله . [ زَ زَ / زِ زِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) رجفه . لرز. لرزه . لرزش . جنبش سخت و حرکت شدید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جنبش زمین و زمین لرزه که بومهن و بومهین نیز گویند. (ناظم الاطباء). بومهن . بومهین . (صحاح الفرس ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لغز...
-
اسیر
لغتنامه دهخدا
اسیر. [ اَ ] (ع ص ) گرفتار . مقیّد. محبوس . (غیاث ). دستگیر. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). دستگیرکرده . (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ). مأسور. بسته . بندی . (غیاث ): و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً. (قرآن 8/76). اخیذ. (تفلیسی ...
-
منتهی الجموع
لغتنامه دهخدا
منتهی الجموع . [ م ُ ت َ هَل ْج ُ ] (ع اِ مرکب ) وزن جمعی که باز آن را جمع نتوان ساخت ، چنانکه وزن مفاعل و مفاعیل که این هر دو وزن را بار دیگر جمع کرده جمع به الجمع نمی خوانند به خلاف دیگر اوزان چنانکه اکالیب جمع اکلب و اکلب جمع کلب است . (غیاث ) (آن...
-
رودگان
لغتنامه دهخدا
رودگان . [ دَ / دِ ] (اِ) جمع روده است . (برهان قاطع) (آنندراج ). جمع روده است که به قاعده ٔ جمع فارسی ، های آخر لفظ روده در جمع به الف و نون ، تبدیل به گاف شده مثل بندگان جمع بنده و روندگان جمع رونده .(فرهنگ نظام ). عِفج . (زمخشری ). رجوع به روده شو...
-
نبائر
لغتنامه دهخدا
نبائر. [ ن َ ءِ ] (اِ) پسرزادگان ، جمع نبیره ، و این جمع به تصرف فارسیان عربی دان است که لفظ فارسی را بطور عربی جمع کنند چنانکه فرامین جمع فرمان و خوانین جمع خان آورده اند. (غیاث اللغات ). فرزندزاده ها. (ناظم الاطباء).
-
حوائج
لغتنامه دهخدا
حوائج . [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حاجت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). این جمع بر خلاف قیاس است یا مولد یا جمع حائجه است . (منتهی الارب ). اصمعی در جواز این انکار دارد و استعمال جمع سالم که حاجات است بهتر باشد و جمع مکسر حاجت حاج است ، چنانکه هام جمع ها...
-
گردآوری
لغتنامه دهخدا
گردآوری . [ گ ِ وَ ] (حامص مرکب ) عمل گردآوردن . جمع کردن ... جمع و جوری . رجوع به گردآوردن شود.
-
جموع
لغتنامه دهخدا
جموع . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جمع، بمعنی گروه مردم .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جَمْع شود.
-
خجیدن
لغتنامه دهخدا
خجیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) فراهم آمدن . فراهم آوردن . جمع شدن . جمع کردن . (از ناظم الاطباء). مجتمع گردیدن . (آنندراج ).
-
نیاطل
لغتنامه دهخدا
نیاطل . [ ن َ طِ ] (ع اِ) جمع نَیطَل است . رجوع به نیطل شود. || جمع ناطل است . رجوع به ناطِل شود.
-
ورچیدن
لغتنامه دهخدا
ورچیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) برچیدن . (ناظم الاطباء). جمع کردن بساط. || جمع کردن . فراهم آوردن : لب ورچیدن . پا ورچیدن .
-
جماع
لغتنامه دهخدا
جماع . [ ج َم ْ ما ] (ع ص ) جمع کننده . بسیار جمع کننده .- جماع العقاقیر ؛ داروساز.
-
خبش
لغتنامه دهخدا
خبش . [ خ َ ] (ع مص ) جمع کردن . بگیرآوردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از این گوشه و آن گوشه جمع کردن . (از متن اللغة) (از معجم الوسیط). جمع کردن و بگیر آوردن اشیا را از اینجا و از آنجا . (از آنندراج ).
-
اجماع
لغتنامه دهخدا
اجماع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جُمع.
-
ظربی
لغتنامه دهخدا
ظربی . [ ظِ با ] (ع اِ) اسم جمع ظربان .