کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمع و پریشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جمع آوردن
لغتنامه دهخدا
جمع آوردن . [ ج َ وَ دَ ] (مص مرکب ) گرد کردن . فراهم آوردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جمع بستن
لغتنامه دهخدا
جمع بستن . [ ج َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) جمع آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). || کلمه ٔ مفرد را بصورت جمع درآوردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
خاطر جمع داشتن
لغتنامه دهخدا
خاطر جمع داشتن . [ طِ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) خیال راحت داشتن : در عالم صورت تو میروی اما در حقیقت من میروم . خاطر جمع دار. (انیس الطالبین ص 206).
-
جستوجو در متن
-
پریشان
لغتنامه دهخدا
پریشان . [ پ َ ] (نف ، ق ) در حال پریشانی . در حال پریشیدن . || پریش . پریشیده . پراشیده . پراکنده . متفرق . منتشر. متشتت . متخلخل . متقسم .صعصع: قردحمة؛ رای پریشان . فکر پریشان : باد بیرون کن ز سر تا جمع گردی بهرآنک خاک را جز باد نتواند پریشان داشتن...
-
زلف
لغتنامه دهخدا
زلف . [ زُ ] (اِ) موی سر. گیسو. (فرهنگ فارسی معین ). فارسیان زلف بالضم ، بمعنی موی چند که بر صدغ و گرد گوش روید و مخصوص محبوبان است استعمال کنند و این مجاز است از جهت سیاهی . (آنندراج ). در اصل به ضم اول و فتح لام لفظ عربی است . جمع زلفة بالضم که بمع...
-
درچین ورچین کردن
لغتنامه دهخدا
درچین ورچین کردن . [ دَ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از اتباع است به معنی جمع و جور کردن . کاخالهای متفرق و پریشان شده ٔ اتاق را منظم ساختن وهر یک را بجای خود نهادن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
عقب باز
لغتنامه دهخدا
عقب باز. [ ع َ ق َ] (نف مرکب ) بیت ذیل به شاهد این ترکیب در آنندراج از نادم گیلانی آمده است بی شرح و معنائی : ما عقب بازیم نزد ما عقب دارد حریف خاطر ما جمع باشد از پریشان باختن .
-
هوش
لغتنامه دهخدا
هوش . [ هََ ] (ع مص ) آمیختن و پریشان شدن قوم و فتنه افتادن میان ایشان . (اقرب الموارد). درآمیخته شدن . (منتهی الارب ). || از حرام جمع کردن مال . || سبک شدن و برخاستن اهل حرب یکی بر دیگری . (اقرب الموارد). || (اِ) عدد بسیار.- هوش هائش ؛ مبالغه است ....
-
اساطیر
لغتنامه دهخدا
اساطیر. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اِسطار و اسطارة و اسطیر و اسطیرة و اسطور و اسطورة. سیوطی در المزهر گوید: اساطیر، جمعی باشد بی واحد. ابوعبیده گوید واحد آن اسطارة است و بعضی دیگر بر آنند که جمع سطر اسطار باشد و جمع اسطار اساطیر. سخنهای پریشان . بیهوده ها. اف...
-
اصداع
لغتنامه دهخدا
اصداع . [ اِص ْ ص ِدْ دا ] (ع مص ) متفرق و پریشان گشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصداع قوم ؛ پراکنده شدن ایشان . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). تصدع . و رجوع به تصدع شود. || اصداع الجمع؛ در اصطلاح صوفیه ، فرق است بعد از جمع بظهور کثرت در وحدت...
-
بشولیده
لغتنامه دهخدا
بشولیده . [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ / دِ ] (ن مف ) پشولیده . بشوریده . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ خطی ). برهمزده وبشوریده باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). شوریده و پریشان . (مؤید الفضلاء). برهمزده و پریشان . (سروری ). مشوش . پریشان . شوریده . مضطرب : الس...
-
شانه بینی
لغتنامه دهخدا
شانه بینی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل شانه بین . فالگیری : خاطرش چون از غبار لشکر خط جمع نیست هر دم از زلف پریشان شانه بینی میکند. طاهرغنی (از آنندراج ).بمن تابت شانه گر شد دچارمرا روز و شب شانه بینی است کار.طاهر وحید (از بهار عجم ).
-
قرشی
لغتنامه دهخدا
قرشی . [ ] (اِخ ) شاعری است . درمجالس النفایس آورد که : در سمرقند میبود، و در بازار دکان صحافی داشته و جمیع ظرفاء در دکان او جمع میگشته اند، او از این جمعیت پریشان میگشته زیرا که مانعمشتری میشده اند، و مولانا در شکایت این مطلع گفته :نیست آیین محبت کر...
-
بهم آمدن
لغتنامه دهخدا
بهم آمدن . [ ب ِ هََ م َ دَ ] (مص مرکب ) جمع شدن . گرد شدن . یکی شدن .بهم پیوستن دو چیز. سر بهم آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). جمع شدن و بسته شدن . (ناظم الاطباء) : و ایشان بهم آمدند چون کوه برداشته نعره ها بانبوه . نظامی .رفت بسی دعوی از این پیشترتا د...