کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمعوند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وند
لغتنامه دهخدا
وند. [ وَ ] (اِ) آوند. آب وند. ظرف و اناءمانند کاسه و کوزه و طبق و امثال آن . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || (پسوند) چون در آخر کلمات درآید افاده ٔ معنی «مند» کند، چون : بیدادوند، پولادوند، خداوند، خردوند. (انجمن آرا) (آنندراج ). صاحب و مالدار. ...
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج َ ] (ع اِ) رستاخیز. قیامت . (منتهی الارب ).- یوم الجمع ؛ روز قیامت . (از اقرب الموارد).- یوم ُ جمع ؛ روز عرفه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).- ایام جمع ؛ ایام مِنی ̍. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).مزدلفه . (منتهی الارب ). || دقل و آن ...
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج َ ] (ع مص ) گرد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). گرد آوردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضم ّ و تألیف کردن . (اقرب الموارد). فراهم کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || اسم واحد را جمع کردن . (منتهی الارب ). || جوان گردیدن : جمعت الجاریة الثیاب ؛ جو...
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج ِ ] (ع اِ) دوشیزه . || همه . (منتهی الارب ). رجوع به جُمْع شود.
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج ُ ] (ع اِ) مشت فراهم آورده . (منتهی الارب ). جمع الکف ؛ هنگامی است که مشت را جمع کنند، گفته میشود: ضربته بجُمع کفّی . (ازاقرب الموارد). || یک مشت از چیزی . (المنجد). ج ، اَجماع . || پنهان و مخفی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): امرهم بجمع...
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ جَمْعاء. (منتهی الارب ). رجوع به جمعاء شود. || ج ِ جمعه ، بمعنی آدینه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به جمعه شود.
-
عیسی وند
لغتنامه دهخدا
عیسی وند. [ سا وَ ] (اِخ ) تیره ای است از هیهاوند، از طایفه ٔ چهارلنگ ایل بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 77).
-
گله وند
لغتنامه دهخدا
گله وند. [ گ َ ل ِ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 21هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز، کنار راه مالرو فیروزآباد به گیودز پائین واقع شده است . هوای آن معتدل و دارای 172 تن سکنه است . آب آنجا از قنات و چاه تأمین میشود. ...
-
کاکل وند
لغتنامه دهخدا
کاکل وند. [ ک ُ وَ ] (اِخ ) نام طایفه ای از حسنوند که از طوایف اربعه ٔایلات کرد پیش کوه است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 6).
-
کرده وند
لغتنامه دهخدا
کرده وند. [ ک ُ دَ وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان است . در کنار جنوبی رودخانه ٔ قره سو واقع شده ، دشتی و سردسیر است و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کریم وند
لغتنامه دهخدا
کریم وند. [ ک َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد.جلگه و سردسیر است . 220 تن سکنه دارد. ساکنین از طایفه ٔ جوادی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
گرگ وند
لغتنامه دهخدا
گرگ وند. [ گ ُ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چمچال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 16000گزی باختر صحنه و 15000گزی جنوب شوسه ٔ کرمانشاه به همدان . هوای آن سرد، دارای 250 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ گاماسیاب تأمین میشود. محصول آن غلات و...
-
نظرعلی وند
لغتنامه دهخدا
نظرعلی وند. [ ن َ ظَ ع َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. در 37هزارگزی جنوب غربی کوهدشت ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 180 نفر سکنه دارد. آبش از چاه تأمین می شود. محصولش غلات و لبنیات و پشم است . شغل اهالی زراعت ...
-
زینل وند
لغتنامه دهخدا
زینل وند. [ زِ ن َ وَ ] (اِخ ) ایل کرد، ازطوایف پشتکوه . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان شود.
-
فرخ وند
لغتنامه دهخدا
فرخ وند. [ ف َرْ رُ وَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ممزائی بختیاری . (از جغرافیای سیاسی مسعود کیهان ص 75).