کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمعآوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آوری
لغتنامه دهخدا
آوری . [ وَ ] (حامص ) در استخوان آوری ، بارآوری ، بخت آوری ، بیخ آوری ، تناوری ، جان آوری ، خارآوری ، خطآوری ، دل آوری ، دنبه آوری ، دین آوری ، ریش آوری ، زبان آوری ، زورآوری ، سروآوری ، سودآوری ، شتاب آوری ، کین آوری ، گندآوری ونظائر آن به معنی آورد...
-
آوری
لغتنامه دهخدا
آوری . [ وَ ] (ص نسبی ) موقن . مؤمن . معتقد. صاحب یقین . گرویده : کسی کو بمحشر بود آوری ندارد بکس کینه و داوری . ابوشکور. || یقین و درست . (صحاح الفرس ). || (ق ) بی خلاف . بالقطع :مردمان هموار دانند، آوری کز نهان من تو خود آگه تری (کذا). رودکی .یکی ...
-
اوری
لغتنامه دهخدا
اوری . (اِ) نوعی مازو را نامند. (گل گلاب ). گونه ای از بلوط و نام اوری رادر درفک و جواهردشت رامسر بدان دهند. گوری (رامسر)،اورو (شفارود)، پاچه مازو (لاهیجان )، ترش مازو (گرگان ) و پالط (ارسباران ). این درخت در ارتفاعات 1800گزی زرین گل تا 2400 گزی کلار...
-
اوری
لغتنامه دهخدا
اوری . (اِخ ) ایالت (= کانتون ) با مساحت 1075 کیلومتر مربع و جمعیت 28556 تن از کشور سویس . کرسی آن آلتدورف . قسمت آلپی آن یخچالهای طبیعی و مراتع دارد. رود ویس در آن سرچشمه میگیرد و دره اش جنگلی و چمن زار است . وقایع افسانه تل در اینجا روی داده . در 1...
-
اوری
لغتنامه دهخدا
اوری . [ اَ را ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی است از وری . آتش افروخته تر. و در این شاهد ترکیب کنایی است یعنی کسی که مهمان بیشتر بخانه ٔ او فرود می آید : اعز الوری جاراً و احماهم حمی و اوراهم زنداً و ابسطهم یداً.(از تاریخ بیهق ).
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج َ ] (ع اِ) رستاخیز. قیامت . (منتهی الارب ).- یوم الجمع ؛ روز قیامت . (از اقرب الموارد).- یوم ُ جمع ؛ روز عرفه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).- ایام جمع ؛ ایام مِنی ̍. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).مزدلفه . (منتهی الارب ). || دقل و آن ...
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج َ ] (ع مص ) گرد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). گرد آوردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضم ّ و تألیف کردن . (اقرب الموارد). فراهم کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || اسم واحد را جمع کردن . (منتهی الارب ). || جوان گردیدن : جمعت الجاریة الثیاب ؛ جو...
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج ِ ] (ع اِ) دوشیزه . || همه . (منتهی الارب ). رجوع به جُمْع شود.
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج ُ ] (ع اِ) مشت فراهم آورده . (منتهی الارب ). جمع الکف ؛ هنگامی است که مشت را جمع کنند، گفته میشود: ضربته بجُمع کفّی . (ازاقرب الموارد). || یک مشت از چیزی . (المنجد). ج ، اَجماع . || پنهان و مخفی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): امرهم بجمع...
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ جَمْعاء. (منتهی الارب ). رجوع به جمعاء شود. || ج ِ جمعه ، بمعنی آدینه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به جمعه شود.
-
کین آوری
لغتنامه دهخدا
کین آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) جنگاوری . جنگجویی . رجوع به مدخل قبل شود. || انتقامجوئی . خونخواهی : میان ار ببستی به کین آوری به ایران نکردی کسی سروری . فردوسی .وگر بازگونه بود داوری که شه میل دارد به کین آوری . نظامی .کرم کن نه پرخاش و کین آوری که ع...
-
زیان آوری
لغتنامه دهخدا
زیان آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) خسارت و آسیب و ضرر و مضرت . (ناظم الاطباء). زیان آوردن . رجوع به همین کلمه و زیان و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
شکم آوری
لغتنامه دهخدا
شکم آوری . [ ش ِ ک َ وَ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شکم آور. بزرگ شکمی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکم آور شود.
-
دین آوری
لغتنامه دهخدا
دین آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) عمل دین آور. پیامبری . رسالت . تشریع.
-
زبان آوری
لغتنامه دهخدا
زبان آوری . [ زَ وَ ] (حامص مرکب ) فصاحت و بلاغت . (ناظم الاطباء). سخن گویی . زبان دانی . چیره دستی در سخن . زبان گویا داشتن . درسخن توانا بودن . منطق قوی داشتن . شیرین سخن بودن . لَسَن . (صراح ). بیان . (منتهی الارب ). تَبَلتُع. طلاقت . عارِضَة. فَص...